پارت ۱۸

ا.ت: خب اذیت میشی بخوای این همه راه بری وگرنه که من مشکلی ندارم
ته: نبابا من مشکلی ندارم سوار شو
ا.ت: باشه ممنون _ از کافه رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم ... واقعا سرم سنگین بود ... خیلی خوابم میومد نتونستم به تهیونگ بگم نه ... آخه اسکل اول منو برسون بعد گل هارو بده به ننه‌ات ... اییش سرم رو به شیشه تکیه دادم ...

ته ویو

دن در خونه مامانم نگه داشتم ... رمز درو زدم
اوما: سلام تهیونگی ... خوش اومدی عزیزم
یول: سلام هیونگ
ته: سلام ... جونگ یول مگه بهم نگفتی فردا کنکور داری؟ چرا الان بیداری؟
یول: تازه ساعت هشته
ته: برو بگیر بخواب بچه ... مامان گل عقب ماشینه بزارموش تو حیاط؟
اوما: آره عزیزم دستت درد نکنه
ته: خواهش میکنم ... بابا کجاست؟
اوما: خوابیده _ رفتم سمت ماشین و گل هارو گذاشتم تو حیاط: خاکی شدم
اوما: نمیای بالا؟
ته: نه یکی از دوستام تو ماشینه باید برسمونمش خونه‌اش
اوما: باشه پسرم برو ... خدافظ عزیزم
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۹

یه پیج فیک خوب بگید لوطفا ... خیلی خیلی خوب ... ممنونم

پارت ۱۷

پارت ۱۶

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط