سناریو

#سناریو
#استری_کیدز
[p1]


احساسات؟......دیگه همچین چیزی درونش وجود نداشت...مخصوصا بعد از دست دادن جگر گوشش..
براش اهمیت نداشت که قراره چهره اجتماعیش بهم بخوره، فقط میخواست انتقام بگیره.
.
.
.
‌.
.
.
.حدودا ساعت های ۲ ۳ شب، کارش رو شروع کرد.
برنامش چی بود؟... قتل
.
.
در اتاقی رو که همیشه قفل بود باز کرد، حتی فکر این رو هم نمی‌کرد که برای همچین کاری ازش استفاده کنه......
.
.
.
.
.
پاور چین پاور چین به سمت خونه مقتول حرکت کرد...البته اون موقع هنوز زنده بود.

دوستی خاله خرسه رو یادتونه؟ این کاملا برعکسش بود....وارد آشپز خونش شد.
شاید الان از من بپرسید: خب..چجوری وارد خونه شد؟

و در جواب باید بگم که تاحالا از طرف دوستای صمیمیتون ضربه خوردید؟ جوری که نهمین؟

بله....دقیقا از همین روش وارد شده بود.....

داروی خواب آور رو قطره قطره درون آب ریخت.......
دیدگاه ها (۴۵)

#سناریو#استری_کیدز [p2]پسرک بی خبر از همه جا آب رو نوشید......

۲۰۰ تایی شدنمون مبارک*میدونم پست هیچ ربطی به محتوا نداره*مید...

#تکپارتی#درخواستی#چانگبینوقتی بدنت........یه مدتشده بود که ک...

#سناریو#درخواستی#استری_کیدز[P3]وقتی سرطان داری و........الان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط