امید

#امید
#پارت5
_لیسا میبینی که کار مهم دارم
بعد گفتن این حرفش از خوابگاه  فت بیرون من موندم یه خوابگاه کثیف ناچار همه جارو جمع کردم
_خب بابا میخوری خودت جمع کن دیگه اه
کل خوابگاهو جور کردم که صدای مدیرمون اومد
_لیسا
برگشتم طرفش اهسته زمزمه کردم
_بله
_بیا دفترم
_باشه
رفتم سمت دفترش
_ با من کاری داشتید
_لیسا متاسفانه دانشگاه بستس تعطیلات ما جبوری خوابگاهو ببنیدم
_پ..... پس... من کجا برم
_نمیدونم  ولی یه جاییو پیدا میکنیم
نا امید از داخل دفتر بیرون اومدم نشستم روی میمکت
_حالا چی کار کنم
رفتم سمت خوابگاه گوشیمو بر داشتم با جیسو تماس گرفتم
_سلام جیسو جونم خوبی
صدای خوشحال جیسو پشت گوشی شنیده شد
_سلام لیسا خوبی؟؟؟ دلم تنگ شده بود
_ببین جیسو گوش کن
_چیشده؟؟؟
_دانشگاه برای مدتی تعطیله
_خب؟
_من جاییو ندارم برم
_چییی؟ نگو که میخوای بدی اون بداخلاق برات هتل بگیر
_آره چاره ای ندارم
_من باهاش صحبت میکنم
_ممنون
_خواهش عزیزم
_خدا حافظ
_ خداحاغظ
نشستم روی تخت با اگشتام بازی کردم صدای زنگ گوشیم بلند شد جیسو بود جواب داد
_بله؟؟ چیشد؟ چیشد
خنده ای کرد
_چقدر سوال میپرسی
_خب استرس دارم
_چیزه صحبت کردم
_خب؟؟
_گفت نه
_چیییییییی؟
صدای گریم بلند شد
_حالا... هق... چیکار کنم
گوشیرو قطع کردم رفتم روی تخت نشستم گریه کردم
دیدگاه ها (۲)

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت16تهیونگ رفت سمت جیمین یه مشت زد تو ...

😐😐😐😐😐😐من دیگه حرفی ندارم الان میزارم

#امید#پارت4_منو بیخیال تو چجوری اومدی اینجا نفسمو فوت کردم _...

امروز تولدمه میخوام ۳ تا پارت بزارم

به نام خدا...پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط