part عشق پنهان

part20 عشق پنهان
《ویو ات》
دیگه کامل حاضر شدم
《ویو جونگ کوک》
کت تو شلوار مشکیم رو پوشیدم موهام هم حالت دادم و کامل حاضر شدم (اسلاید ۲ استایل جونگ کوک)
از اتاقم اومدم بیرون برای اولین بار توی زندگیم یکم استرس داشتم رفتم پایین ات هنوز پایین نبود منتظرش وایستادم
《ویو ات》
یک عطر خوش بو زدم و از اتاقم رفتم بیرون و از پله های عمارت اومدم پایین همون لحظه که اومدم پایین جونگ کوک رو دیدم
جونگ کوک: خوشگل شدی《لبخند》
ات: مرسی
《ویوی ات》
فکر نمیکردم همچین آدم سردی لبخند به این قشنگی داشته باشه جونگ کوک اومد نزدیکم دستاش رو جلوم آورد
جونگ کوک: افتخار همراهی رو میدید《پوزخند》
چاره ی دیگه جز قبول کردن نداشتم
ات: بله
دستم رو روی دستش گذاشتم رسیدیم به ماشین جونگ کوک در ماشین رو برام باز کرد من هم سوار ماشین شدم در رو بست و از اون طرف اومد و کنار من نشست راننده حرکت کرد بینمون سکوت بود سکوت بینمون رو شکستم
ات: جونگ کوک
جونگ کوک: بله
ات: کیا اونجا هستن؟
جونگ کوک: مادرم ، پدرم و تهیونگ برادرم کوچیک ترم و چند تا از شریک های پدرم با زن و بچه هاشون
ات: خیلی شلوغه؟
جونگ کوک: خیلی شلوغ نیست
ات: اوکی
《ویو ات》
رسیدیم به اونجا جونگ کوک پیاده شد و در رو برام باز کرد من هم پیاده شدم همه ی دخترای اونجا یه جوری نگام میکردن که انگار ارث پدرشون رو خوردم یه خورده استرس داشتم . . .
بچه ها فردا به احتمال زیاد ۳ تا پارت دیگه بزارم پس فردا چنلم رو چک کنید ماچ بهتون😘😘
دیدگاه ها (۹)

part21 عشق پنهان《ویو ات》یک لحظه احساس کردم یکی دستش رو دور د...

بچه هایی که رمانم رو دنبال می‌کنید لطفا به سوالم توی کامنتا ...

🥺🥺

😂😂👍

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط