رفتم و زحمت بیگانگی

رفتم و زحمت بیگانگی
از کوی تو بردم

آشنای تو دلم بود
و به دست تو سپردم

اشک دامان مرا گیرد
و در پای من افتد

که دل خون شده را
هم ز چه همراه نبردم
‌‌‌‌‌‌.
دیدگاه ها (۵)

تو، ملودے ڪدام ترانہ ے عاشقانہ اےڪہ تمام اشتیاقم بر وزن نگاه...

پائیز...شعریست که دستهای من و تو قافیه‌ی آخر آن می‌شود، سخت ...

به نام زنزنبهشتش را فروختتا بچه هایش را سیر کند...

دل بستـــــن ...مثل پـــــرت ڪردن سنگے تودریـــــاستولے دل ڪ...

دلتنگ توام جانا هردم که روم جاییبا خود به سفر بردم یاد تو و ...

.ای فلڪ چند ز بیداد تو بینم آزارمن خود آزرده دلم، با دل خویش...

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟یا چو من هجر تو را هیچ گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط