فقر
"فقر "
همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند،
کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود،
فقر ، همه جا سر میکشد،
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست،
روز را "بی اندیشه" سر کردن است...
همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند،
کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود،
فقر ، همه جا سر میکشد،
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست،
روز را "بی اندیشه" سر کردن است...
- ۱.۶k
- ۱۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط