پارت صدوسه

#پارت صدوسه


نازنین : لعنتی ببند دیگه این بندها رو گیس های گیسو کمند رو که نمی بافتی یه بند لباس بود
- تموم نشد ...امیر علی
امیر علی : چرا الان تموم میشه
بندها رو گره زدوگفت : این همه بندواسه چیه بعد مخالفتم می کنی
برگشتم طرفش وگفتم : پس خسته نباشی
لبخندی زد وگفت : خواهش...رُز
- بله
امیر علی : ناراحتی
- بریم دیر شد
کفشام بلند بود برام سخت بود از پله ها برم پایین خم شدم کفشامو در بیارم
صدای خنده ای امیر علی اومد متعجب برگشتم نگاش کردم
- به چی می خندی به من
امیر علی : نه به خودم می خندم آخه ممکنه مراسم داداشت رو کنسل کنم
- چرا
امیرعلی : هیچی بابا
نشست جلو پام وکفشام دراورد مات ومتحیر نگاش کردم
دوتا پله رفت پایین وگفت : اگه سختته بیای پایین کولت کنم
با اخم نگاش کردم واز کنارش گذشتم ورفتم پایین کتم رو پوشیدم یه وقت حاجی حرفی نزنه امیر علی اومد وکفشام رو گذاشت جلو پام وگفت : بپوش اگه می تونی
خم شدم ولی فکر کنم جدی جدی لباسم خیلی تنگ بود نمی تونستم تکون بخورم واحساس گرمل می کردم من کی انقدر وزنم رفته بود بالا ولی خوب چاقم نبودم که
امیر علی خم شد وکفشام رو پوشوند برام وبندشم بست نگاهم به حاجی افتاد با لبخند نگامون می کرد چقدر خجالت کشیدم
امیر علی بلند شدوگفت : پیشنهاد می کنم واسه ی دفه ای بعد کمتر لباس وکفش پر بند بپوشی
چشم غره ای بهش رفتم این روی امیر علی رو هم تا حالا ندیده بودم چه مزه می پروند بی مزه
دیدگاه ها (۱۱)

#پارت صدوچهارامیر علی : رها کلا دختر تجملاتی بود وجشن عقدش ر...

#پارت صد وپنجنازنین :متعجب از حرف امیر علی بودم ولی تعجبمو ک...

#پارت صد ودو نازنین : از آریشگاه برگشتم ورفتم حموم موهام رو ...

#پارت صدویک امیر علی :حق داشت تند رفتم ومی دونستم کارم اصلا ...

#آخرین_نگاه پارت ۵ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

# اسیر _ ارباب PART _ 2 لئونارد: از حموم اومدم بیرون و سمت ک...

عروس مخفی پادشاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط