نوریدرزندگی

#نوری‌در‌زندگی
#p7
تو اتاق رئیسش نشسته بود همون موقع آقای کیم با دستش زد رو میز
کیم:چی امکان نداره بزارم مسئولیت اون بیمار جدید رو دوش تو باشه
سوفیا:چرا رئیس مگه من یکی از دکترا اینجا نیستم ما قرار نیست همینطور ولش کنیم
کیم:تو دیوونه ای دختر؟طرف خطرناکه
سوفیا:پس برا چی آوردینش اینجا وقتی براتون مهم نیست چشه این مرد قطعا به درمان نیاز داره
کیم:اون توسط دولت به اینجا فرستاده شده میدونی اصلا شغلش حتی چقدر خطرناکه
سوفیا:ولی من با شغلش کار ندارم رئیس من میخوام کمک کنم درمان شه
اون مرد نفس عمیقی کشید و کنار سوفیا نشست
کیم:گوش کن دخترم تو نمیتونی هر بیماری که دیدی رو خوب کنی درسته که بیمارهایی داشتی که همشون مثل هم بودن ولی این یکی فرق می‌کنه
دختر آروم لب زد
سوفیا:ولی من میخوام کمکش کنم رئیس فقط دو ماه به من فرصت بدید یا نه سه ماه من میدونم که میتونم فرصت بدید درمانش کنم پروندشو بررسی کنم خواهش میکنم رئیس بیاریدش تو این طبقه اصلا ببریدش طبقه سوم که راحت تر باشه
کیم:سوفیا
سوفیا:خواهش میکنم
اون مرد نفس عمیقی کشید و لب زد
کیم:باشه ولی تمام مسئولیتش با خودت
اون مرد بلند شد و سمت پروندها رفت و بلاخره یه پرونده با جلد مشکی رو جلو دخترک گذاشت
.....
سوفیا با دوتا از نگهبانا و دوتا پرستار به سمت اتاق کوک رفت کیلید در و باز کرد و پرستارا وارد اتاق شدن کوک تا سوفیا رو دید انگار نه انگار همچین چند دقیقه پیش قصد جونشو داشت اون پسر با خوشحالی سمت سوفیا رفت
کوک:هی توهم اینجایی
اون نگهبانا خواستن جلوشو بگیرن ولی سوفیا دستشو به معنیه چیزی نیست بالا آورد
سوفیا:خوشحالم سرحالی باید بریم به پخش سوم
سوفیا کنار کوک راه می‌رفت و پرستارا و نگهابانام دورش سوفیا در یه اتاق رو باز کرد و به همراه کوک وارد اتاق شد اونجا کمی بزرگتر از اتاق طبقه آخر بود دختر به پرستارا و نگهبانا علامت داد که برن اولش تردید داشتن ولی با اسرار سوفیا بیرون رفتن کوک وارد اتاق شد و همون‌طور که پشتش به سوفیا بود پوزخندی زد و با صدا بم و آروم گفت
کوک:و باز هم همدیگه رو ملاقات کردیم
سوفیا:بیشترم قراره همو ببینیم
کوک:چرا انقدر سعی داری کمکم کنی؟از جونت سیر شدی دختر؟
سوفیا:شاید به امتحانش می ارزه
کوک:میخوای درمانم کنی؟
دیدگاه ها (۱)

#نوری‌در‌زندگی #p8کوک رو تخت نشست و سوفیا هم جلوش وایستاده ب...

#نوری‌در‌زندگی #p9جلو خونه مادرش پارک کرد کمی تاخیر داشت خون...

دوستان فیک قهوه تلخ رو اینجا میزارم بیاید اینجا اگه خواستید ...

#نوری‌در‌زندگی #p6کوک از جاش بلند شد و به طرف دخترک رفت و دق...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

#درخواستی#دوپارتیوقتی.... فلیکس: تو مشغول چیدن برگه ها روی م...

سفید تر از برق :)(: سیاه تر از خاکستر p6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط