متصدی داروخانه لبخند روی لباش یخ زد

ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ .
ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ
ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟
ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ .
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ،

ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ
ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ . ﺍﮔﻪ
ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ

متصدی داروخانه لبخند روی لباش یخ زد ..

(( ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻨﺪﻳﺪﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻨﺪﯾﻢ )) 
دیدگاه ها (۳)

گرفتم بعد عمری مدرکی چندو اینجانب شدم حالا مهندسندانستم که ر...

دلایل با ارزش بودن زنبه گفته دکتر شریعتی:زن اگرپرنده آفریده ...

مادرم فرشته است..ولی هیچوقت ندیدم پرواز کند...زیرا به پایش.....

ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشتبه شاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط