فرشته نجاتم
P34
چان:من برم دیگه اون عوضی ها کارم دارن
جیسونگ:صبر کن این دوربین رو بزن به خودت
چان دوربین رو به پیراهنش وصل کرد
چان:من برم دیگه
......................
جونگین:عزیزم نمیخوای بیدار بشی اگه بخوابی اون موقع شب خوابت نمی بره و من مجبوره از یه راه کار دیگه استفاده کنم اون موقع...
جونگین همزمان که موهای ات رو نوازش میکرد و حرف میزد که چانگبین وارد اتاق شد
چانگبین:داری چه غلطی میکنی
جونگین:هیچی
چانگبین با دیدن حرکت کوچیک انگشت ات سریع حرفی زد
چانگبین:از اتاق برو بیرون میخوام پانسمان هاشو عوض کنم
جونگین:لازم نیست قبلا لختشو دیدم مشکلی نیست
چانگبین:بهت میگم برو بیرون نمیخوام اینجا باشی
جونگین:آه اره من نباشم و فقط تو باشی با یه دختر که بیهوشه عجب فرست خوبی برای به فاک دادن
چانگبین:مرتیکه من یه دکترم من قسم خورد به بیمارم دست درازی نکنم پس همه رو مثل خودت نبین
چانگبین این حرفش رو با داد گفت چون واقعا جونگین تبدیل به یه آدم زبون نفهم شده بود .
سونگمین با شنیدن صدای بلند چانگبین وارد اتاق شد
سونگمین:اینجا چه خبره
چانگبین:این رفیقت رو جمع کن میخوام پانسمان این دختر رو عوض کنم
جونگین:در... دروغ میگه میخواد بهش دست بزنه
سونگمین: جونگین رو ببخشید ما الان میریم شما به کارتون برسید
سونگمین دست جونگین رو گرفت و اتاق کشیدش بیرون و جونگین رو وارد اتاق دیگه ای کرد و در رو روش قفل کرد
جونگین:یااااا سونگمینااااا تو الان چه قاطی کردی مرتیکه
سونگمین:با هیونگت درست صحبت کن الانم میرم و زمانی که این یارو ات رو پانسمان کرد برمیگردم و ارادت میکنم البته اگه یاد گرفته باشی با هیونگت درست حرف بزنی
.................
چانگبین:اونا رفتن میتونی بیدار شدی من واقعا کاریت ندارم
ات چشماشو باز کرد و رو به چانگبین برگشت
ات: خیلی ممنونم اون رو ازم جدا کردین
چانگبین:قابلی نداشت اوممممم اگه اجازه بدین پانسمانتون رو عوض کنم
ات:شما دکترین؟
چانگبین:بله، کسی که شما رو درمان کرد من بودم
ات:من واقعا ممنونم
چانگبین:اگه میشه به شکم لطفاً دراز بکشید که من اول پانسمان روی کمر تون رو عوض کنم و بعدم جای چاقو رو
ات:البته
ات روی شکم خوابید و کمی لباسش رو بالا تا چانگبین راحت تر دسترسی داشته باشه به زخم ها. چانگبین دست به کار شد و زخم های ات رو پانسمان میکرد و در کنارش از آن سوال میپرسی
چانگبین:چرا عاشق این پسر شدی
ات:من عاشقش نیستم
چانگبین:پس چرا باهاش خوابیدی و بهش اجازه میدی تو رو بزنه
ات بغضش گرفته بود نمیدونست چی بگه شاید اینم قرار بود زخم بد تری بهش بزنه
ات:خب پدرم توی قمار بهشون باخت و جای دادن پول بهشون منو داد یعنی....یه جورایی منو فروخت ولی هق اونا آخرش بابام رو بخاطر بدهی انداختن زندان هق بعد اون برای من قلدری میکنن و هق منو آزار میدن هق
چانگبین فقط گوش میداد نمیدونست چی باید بگه وقتی کامل همه ی زخم های ات رو پانسمان کرد تصمیم گرفت حرفی بزنه.
چانگبین:خب اینا هم تموم شد
چانگبین:ات کسی هست که بتو کمکت بک...
صدای در اتاق اومد و باعث شد توی حرف چانگبین وقفه بیوفته
ات:چانی!؟
سلام دوباره✨✨
اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد
راستی پارت جدید داخل واتپد هم بارگذاری شده برید بخونید🙂🙂
چان:من برم دیگه اون عوضی ها کارم دارن
جیسونگ:صبر کن این دوربین رو بزن به خودت
چان دوربین رو به پیراهنش وصل کرد
چان:من برم دیگه
......................
جونگین:عزیزم نمیخوای بیدار بشی اگه بخوابی اون موقع شب خوابت نمی بره و من مجبوره از یه راه کار دیگه استفاده کنم اون موقع...
جونگین همزمان که موهای ات رو نوازش میکرد و حرف میزد که چانگبین وارد اتاق شد
چانگبین:داری چه غلطی میکنی
جونگین:هیچی
چانگبین با دیدن حرکت کوچیک انگشت ات سریع حرفی زد
چانگبین:از اتاق برو بیرون میخوام پانسمان هاشو عوض کنم
جونگین:لازم نیست قبلا لختشو دیدم مشکلی نیست
چانگبین:بهت میگم برو بیرون نمیخوام اینجا باشی
جونگین:آه اره من نباشم و فقط تو باشی با یه دختر که بیهوشه عجب فرست خوبی برای به فاک دادن
چانگبین:مرتیکه من یه دکترم من قسم خورد به بیمارم دست درازی نکنم پس همه رو مثل خودت نبین
چانگبین این حرفش رو با داد گفت چون واقعا جونگین تبدیل به یه آدم زبون نفهم شده بود .
سونگمین با شنیدن صدای بلند چانگبین وارد اتاق شد
سونگمین:اینجا چه خبره
چانگبین:این رفیقت رو جمع کن میخوام پانسمان این دختر رو عوض کنم
جونگین:در... دروغ میگه میخواد بهش دست بزنه
سونگمین: جونگین رو ببخشید ما الان میریم شما به کارتون برسید
سونگمین دست جونگین رو گرفت و اتاق کشیدش بیرون و جونگین رو وارد اتاق دیگه ای کرد و در رو روش قفل کرد
جونگین:یااااا سونگمینااااا تو الان چه قاطی کردی مرتیکه
سونگمین:با هیونگت درست صحبت کن الانم میرم و زمانی که این یارو ات رو پانسمان کرد برمیگردم و ارادت میکنم البته اگه یاد گرفته باشی با هیونگت درست حرف بزنی
.................
چانگبین:اونا رفتن میتونی بیدار شدی من واقعا کاریت ندارم
ات چشماشو باز کرد و رو به چانگبین برگشت
ات: خیلی ممنونم اون رو ازم جدا کردین
چانگبین:قابلی نداشت اوممممم اگه اجازه بدین پانسمانتون رو عوض کنم
ات:شما دکترین؟
چانگبین:بله، کسی که شما رو درمان کرد من بودم
ات:من واقعا ممنونم
چانگبین:اگه میشه به شکم لطفاً دراز بکشید که من اول پانسمان روی کمر تون رو عوض کنم و بعدم جای چاقو رو
ات:البته
ات روی شکم خوابید و کمی لباسش رو بالا تا چانگبین راحت تر دسترسی داشته باشه به زخم ها. چانگبین دست به کار شد و زخم های ات رو پانسمان میکرد و در کنارش از آن سوال میپرسی
چانگبین:چرا عاشق این پسر شدی
ات:من عاشقش نیستم
چانگبین:پس چرا باهاش خوابیدی و بهش اجازه میدی تو رو بزنه
ات بغضش گرفته بود نمیدونست چی بگه شاید اینم قرار بود زخم بد تری بهش بزنه
ات:خب پدرم توی قمار بهشون باخت و جای دادن پول بهشون منو داد یعنی....یه جورایی منو فروخت ولی هق اونا آخرش بابام رو بخاطر بدهی انداختن زندان هق بعد اون برای من قلدری میکنن و هق منو آزار میدن هق
چانگبین فقط گوش میداد نمیدونست چی باید بگه وقتی کامل همه ی زخم های ات رو پانسمان کرد تصمیم گرفت حرفی بزنه.
چانگبین:خب اینا هم تموم شد
چانگبین:ات کسی هست که بتو کمکت بک...
صدای در اتاق اومد و باعث شد توی حرف چانگبین وقفه بیوفته
ات:چانی!؟
سلام دوباره✨✨
اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد
راستی پارت جدید داخل واتپد هم بارگذاری شده برید بخونید🙂🙂
- ۵.۰k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط