تیکهکتاب

📔 #تیکه‌_کتاب

ناگهان صبحگاهی از خواب بیدار‌شدم و تو اولین چیزی که‌به‌ذهنم می‌آمد، نبودی.
به بیرون از‌پنجره نگاه انداختم و‌فکرکردم که چه روز خوبیست، تا اینکه فکرکنم‌از‌ زمانیکه رفته‌ای، چقدر شکسته ام.
تو هنوز همانجا بودی، در پس ذهنم.
ولی‌اولین چیز‌ نبودی.
اسم اینو پیشرفت گذاشتم.
دیدگاه ها (۱)

When people say they can't see anything good in you,hug them...

حِسِ خوُب*_*#nature

The real power of a man is the size of the smile of the woma...

🌊 ♡

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

"تعقیب در جنگل"جنگل تاریک بود، اما رد کیونگ را میشد دید: شاخ...

چند پارتی نامجون{درخواستی}ویو جین: این اولین باره سره یوری د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط