pt8 حلقه ی دریا
جونگ کوک با عجز از ماشین پیاده شد و هیچ راهی برای خلاص شدن از جهنم دورش وجود نداشت دوتا قول تشن دورش رو گرفته بودن و پدرش بزرگترین تحدید زندگیش
صدای ماشه اش که توی کوچه ی خلوت پیچید همه رو به هوش کرد اما این بار این صدای ماشه برای جونگ کوک مثل معجزه می موند
_ دستاتون رو بزارید جایی که بتونم ببینم
افراد زیادی دورشدن رو گرفته بودن، همشون ماسک داشتن
_ کی هستید؟ چی میخواید؟
_ سریع اون پسرو تحویل بده
_ چی؟ چرا باید پسرمو بدم به شماها
مردی که مشخص بود رئیس بانده اسلحه اش رو آماده ی شلیک کرد و گلوله ای دقیقا کنار پای مرد مسن شلیک کرد که باعث شد مرد از ترس روی زمین بیوفته. و به یکی از افرادش اشاره کرد که بره و جونگ کوک رو بیاره
جونگ کوک از ترس جرئت مخالفت نداشت و به همراه مرد ماسک دار به داخل لیموزین مشکی رفت
رئیس باند به پای هانسونگ و دوتا محافظ هاش شلیک کرد و به و سوار ماشین شد و دستور حرکت داد
جونگ کوک جرئتی به خودش داد و گفت
_ منو برای....
رئیس باند به پسری که کوک رو به داخل ماشین آورده بود اشاره کرد که دستای کوک رو باز کنه
و خودش ماسکش رو برداشت و به همه اجازه ی برداشتم ماسک هاشون رو داد
_ یونگی هیونگ؟؟
_ اگه جیمین نبود مطمئن باش الان تو فرودگاه به مقصد آمریکا بود
_ جیمین؟
_ گوشی تو همیشه شنوده!
نور امیدی در دل جونگ کوک تابید و باعث شد جیمین رو بغل کنه باز هم جیمین بود که نجاتش داده بود و همین لحظه یاد چیزی افتاد
_ تهیونگ کجاست؟
بغض جونگ کوک ترکید و به جای خالی حلقه ش توی دستش نگاه کرد
_ پدرش اونو برگردوند سئول فردا ام میره فرانسه
شوگا دستش رو روی دست کوک گذاشت و نگاهش کرد
_ خودش بهت گفت؟
_ نه پدرم گفت، می گفت همون طور که منو دارن میفرستن آمریکا اونم می فرستن فرانسه
_ باید خودمون مطمئن شیم
_ می خواید ردیابی اش کنم؟
_ چقدر طول میکشه؟
_ دو ساعت
_ تهیونگ همه چی رو دید، دید که حلقه ای رو بهم داده انداختم تو دریا
یونگی جونگ کوک رو بغل کرد و سرش رو نوازش کرد
_ پیداش میکنیم مطمئن باش درست میشه
_ نمیشه هیونگ...نمیشه اگه رفته باشه چی؟
_ اون بدون تو هیچ جا نمیره.....
..........
فردا ۴:۳۰ صبح
آخرین پک رو از سیگارش گرفت، آخرین سیگارش رو هم کشید....
چشمای به خون نشسته و توهم هایی که اثر سیگار های کل شبش بود از پنجره که بیرون رو نگاه می کرد صحنه پرت شدن حلقه ی جونگ کوک رو می دید
هوا تقریبا روشن شده بود و نور کم سویی به ساحل می تابید
شاید اگه سه ماه پیش بود حتی از نگاه کردن به موج های دریا هم می ترسید اما الان تمام عشقی که به جونگ کوک داشت توی دریا شناور بود
......
جونگ کوک بی قرار طول اتاق رو قدم میزد و منتظر خبر جدیدی از جیمین بود
_ هنوز نفهمیدی؟
_ حداقل می دونیم هنوز تو بوسانه
_ چقدر مونده؟
_ ۱۵ درصد مونده
صدای ماشه اش که توی کوچه ی خلوت پیچید همه رو به هوش کرد اما این بار این صدای ماشه برای جونگ کوک مثل معجزه می موند
_ دستاتون رو بزارید جایی که بتونم ببینم
افراد زیادی دورشدن رو گرفته بودن، همشون ماسک داشتن
_ کی هستید؟ چی میخواید؟
_ سریع اون پسرو تحویل بده
_ چی؟ چرا باید پسرمو بدم به شماها
مردی که مشخص بود رئیس بانده اسلحه اش رو آماده ی شلیک کرد و گلوله ای دقیقا کنار پای مرد مسن شلیک کرد که باعث شد مرد از ترس روی زمین بیوفته. و به یکی از افرادش اشاره کرد که بره و جونگ کوک رو بیاره
جونگ کوک از ترس جرئت مخالفت نداشت و به همراه مرد ماسک دار به داخل لیموزین مشکی رفت
رئیس باند به پای هانسونگ و دوتا محافظ هاش شلیک کرد و به و سوار ماشین شد و دستور حرکت داد
جونگ کوک جرئتی به خودش داد و گفت
_ منو برای....
رئیس باند به پسری که کوک رو به داخل ماشین آورده بود اشاره کرد که دستای کوک رو باز کنه
و خودش ماسکش رو برداشت و به همه اجازه ی برداشتم ماسک هاشون رو داد
_ یونگی هیونگ؟؟
_ اگه جیمین نبود مطمئن باش الان تو فرودگاه به مقصد آمریکا بود
_ جیمین؟
_ گوشی تو همیشه شنوده!
نور امیدی در دل جونگ کوک تابید و باعث شد جیمین رو بغل کنه باز هم جیمین بود که نجاتش داده بود و همین لحظه یاد چیزی افتاد
_ تهیونگ کجاست؟
بغض جونگ کوک ترکید و به جای خالی حلقه ش توی دستش نگاه کرد
_ پدرش اونو برگردوند سئول فردا ام میره فرانسه
شوگا دستش رو روی دست کوک گذاشت و نگاهش کرد
_ خودش بهت گفت؟
_ نه پدرم گفت، می گفت همون طور که منو دارن میفرستن آمریکا اونم می فرستن فرانسه
_ باید خودمون مطمئن شیم
_ می خواید ردیابی اش کنم؟
_ چقدر طول میکشه؟
_ دو ساعت
_ تهیونگ همه چی رو دید، دید که حلقه ای رو بهم داده انداختم تو دریا
یونگی جونگ کوک رو بغل کرد و سرش رو نوازش کرد
_ پیداش میکنیم مطمئن باش درست میشه
_ نمیشه هیونگ...نمیشه اگه رفته باشه چی؟
_ اون بدون تو هیچ جا نمیره.....
..........
فردا ۴:۳۰ صبح
آخرین پک رو از سیگارش گرفت، آخرین سیگارش رو هم کشید....
چشمای به خون نشسته و توهم هایی که اثر سیگار های کل شبش بود از پنجره که بیرون رو نگاه می کرد صحنه پرت شدن حلقه ی جونگ کوک رو می دید
هوا تقریبا روشن شده بود و نور کم سویی به ساحل می تابید
شاید اگه سه ماه پیش بود حتی از نگاه کردن به موج های دریا هم می ترسید اما الان تمام عشقی که به جونگ کوک داشت توی دریا شناور بود
......
جونگ کوک بی قرار طول اتاق رو قدم میزد و منتظر خبر جدیدی از جیمین بود
_ هنوز نفهمیدی؟
_ حداقل می دونیم هنوز تو بوسانه
_ چقدر مونده؟
_ ۱۵ درصد مونده
- ۲.۰k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط