پارت لونا لج نکن
پارت 2 لونا لج نکن
و کارای دفتریمو کردم تا ساعت 10
بیو یونا
وای فردا باید برم مدرسه عالی تر از این نمیشهه آخه چرا اینقد زود مدرسه ها باز میشه تازه سال شروع شد. ولی از این تنهاییم در میام هروز تو خونه تنهام خیلی خب رفتم خونه رو مرتب کردم و بعد نشستم با گوشی ور رفتم. چقد گرسنمه ساعت چنده ساعت 12 دههه تازه اوفف
-دینگ دینگ
یونا: ع کیه..
-می ه سمت در
یونا: کیه
اون: بابا ماییم باز کن
یونا: شما؟
اون: یون هو
یونا: نشناختم
ی نفر دیگه: یونا باز کن ادا در نیار
چ چ چیی اسم م منو از کجا میدونه اون کیهه
-درو باز میکنه
یونا: ؟ شماها کین
اون:وایسا ببینم هیونگ بت نگفته ؟
یونا: چیو
اون یکی: اسم من هیونجینه اسم اونم یون هو اونم سوهو و اون یکی هم بکهیون موقعی که میخوای بری مدرسه با هم میریم
یونا: .. آها. خب الان چرا اومدین اینجا
هیونجین: اومدیم کیف و وسایلاتو بدیم
یونا: چرا شما.؟
سوهو: خبب داداشت خریدد گفت بت بدیمشظپسمی۸طم
یونا: باشهه ممنون
-وسایلارو گرفت
یون هو: خب خدافس
یونا: خدافس😐
-درو بست
وای باورم نمیشه 😐 عجب
چند دقیقه بعد
بیو نویسنده
-هیونگ اومد
یونا: سلام
هیونگ: سلام
یونا: چخبر
هیونگ: سلامتی
-هوانگ(پدر یونا)اومد
یونا: سلام
هیونگ: درود
هوانگ: علیک
-هوانگ رفت خوابید
یونا: من گرسنمه
هیونگ: خب
یونا: خب ی چیزی سفارش بده
هیونگ: عوف نمیخواد تو کیفم ی ساندویچ دارم برو بخور
یونا: خب چرا نمیگیری هیونگ
هیونگ: چقد نق میزنی
یونا رفت ساندویچو آورد و شروع به خوردن کرد
یونا با دهن پر: راستی امروز چند نفر اومدن بم وسایل مدرسه دادن و میگفتن از این به بعد با اونا میرم مدرسه
هیونگ: اره
یونا: چرا با اونا میرم
هیونگ: هم سرویسیاتن
یونا: آها
بیو یونا
واقعا صبحا باید با4 تا پسر برم مدرسه عالی
بع اینکه غذام تموم شد رفتم کارای مدرسمو کردمو اینا و بعد ساعت 4 شده بود که رفتم اتاقمو تمیز کنم بعدش یکم استراحت کردم و بعد رفتم حموم و بعد رفتم لباس پوشیدمو موهامو خشک کردمو روتین پوستی انجام دادم که ساعت شد 8 نهه یک ساعت دیگه باید بخوابمم نهه از اونجایی که ساعت مث چی میگذره ساعت شده بود 9 .
-هیونگ میاد تو اتاق یونا
هیونگ: بخواب دیگه
یونا: باشه
-هیونگ میره بیرون
عمرا الان بخوابمم تازه میخوام یکم با گوشیم ور برم
کمی بعد
هیونگ از تو حال: یونا بگیر بخواب
یونا: خیلخب
-یک ساعت بعد
-هیونگ میاد تو اتاق
هیونگ: گوشیتو بده
یونا: چیی چراا
هیونگ گوشیو میگیره
یونا: نه هیونگ نه ببخشیدد بده میخوابم بده
-هیونگ بدون توجه میره بیرون از اتاق
-یونا میگیره میخوابه
و کارای دفتریمو کردم تا ساعت 10
بیو یونا
وای فردا باید برم مدرسه عالی تر از این نمیشهه آخه چرا اینقد زود مدرسه ها باز میشه تازه سال شروع شد. ولی از این تنهاییم در میام هروز تو خونه تنهام خیلی خب رفتم خونه رو مرتب کردم و بعد نشستم با گوشی ور رفتم. چقد گرسنمه ساعت چنده ساعت 12 دههه تازه اوفف
-دینگ دینگ
یونا: ع کیه..
-می ه سمت در
یونا: کیه
اون: بابا ماییم باز کن
یونا: شما؟
اون: یون هو
یونا: نشناختم
ی نفر دیگه: یونا باز کن ادا در نیار
چ چ چیی اسم م منو از کجا میدونه اون کیهه
-درو باز میکنه
یونا: ؟ شماها کین
اون:وایسا ببینم هیونگ بت نگفته ؟
یونا: چیو
اون یکی: اسم من هیونجینه اسم اونم یون هو اونم سوهو و اون یکی هم بکهیون موقعی که میخوای بری مدرسه با هم میریم
یونا: .. آها. خب الان چرا اومدین اینجا
هیونجین: اومدیم کیف و وسایلاتو بدیم
یونا: چرا شما.؟
سوهو: خبب داداشت خریدد گفت بت بدیمشظپسمی۸طم
یونا: باشهه ممنون
-وسایلارو گرفت
یون هو: خب خدافس
یونا: خدافس😐
-درو بست
وای باورم نمیشه 😐 عجب
چند دقیقه بعد
بیو نویسنده
-هیونگ اومد
یونا: سلام
هیونگ: سلام
یونا: چخبر
هیونگ: سلامتی
-هوانگ(پدر یونا)اومد
یونا: سلام
هیونگ: درود
هوانگ: علیک
-هوانگ رفت خوابید
یونا: من گرسنمه
هیونگ: خب
یونا: خب ی چیزی سفارش بده
هیونگ: عوف نمیخواد تو کیفم ی ساندویچ دارم برو بخور
یونا: خب چرا نمیگیری هیونگ
هیونگ: چقد نق میزنی
یونا رفت ساندویچو آورد و شروع به خوردن کرد
یونا با دهن پر: راستی امروز چند نفر اومدن بم وسایل مدرسه دادن و میگفتن از این به بعد با اونا میرم مدرسه
هیونگ: اره
یونا: چرا با اونا میرم
هیونگ: هم سرویسیاتن
یونا: آها
بیو یونا
واقعا صبحا باید با4 تا پسر برم مدرسه عالی
بع اینکه غذام تموم شد رفتم کارای مدرسمو کردمو اینا و بعد ساعت 4 شده بود که رفتم اتاقمو تمیز کنم بعدش یکم استراحت کردم و بعد رفتم حموم و بعد رفتم لباس پوشیدمو موهامو خشک کردمو روتین پوستی انجام دادم که ساعت شد 8 نهه یک ساعت دیگه باید بخوابمم نهه از اونجایی که ساعت مث چی میگذره ساعت شده بود 9 .
-هیونگ میاد تو اتاق یونا
هیونگ: بخواب دیگه
یونا: باشه
-هیونگ میره بیرون
عمرا الان بخوابمم تازه میخوام یکم با گوشیم ور برم
کمی بعد
هیونگ از تو حال: یونا بگیر بخواب
یونا: خیلخب
-یک ساعت بعد
-هیونگ میاد تو اتاق
هیونگ: گوشیتو بده
یونا: چیی چراا
هیونگ گوشیو میگیره
یونا: نه هیونگ نه ببخشیدد بده میخوابم بده
-هیونگ بدون توجه میره بیرون از اتاق
-یونا میگیره میخوابه
- ۳.۸k
- ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط