حالا که هوا داره سرد میشه

حالا که هوا داره سرد میشه
درستش این بود :
مادربزرگ زنده بود،
نوه‌هاشو جمع می‌کرد دور کرسی
بساط چای و نخودچی کشمش و نقل
و قصه‌های قدیمی‌ رو راه مینداخت...
.
اما چه کنیم که نه دیگه خونه‌ای هست که دور هم جمع بشیم
و نه مادربزرگی که پای قصه‌هاش بشینیم...
دیدگاه ها (۵)

تقدیم به همه شما خوبان ❤

تمام شد بالاخره...نه جانت را گرفت،نه حالت را...نه برگ هایش ز...

چه سخاوتمند است 🍁 پاییز🍁 که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پی...

به رسم رفاقت برایت دعاهای خوب میکنم‌دعا می کنم لبخندهایت از ...

قصه های مجید و یادته؟قصه های مجید رفیق روزای کودکی ما بود و ...

yek tarafe part : 7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط