MaahBanafsham

#Maah_Banafsham

#part132

سوار شدیم که همون لحظه عسل هم سریع اومد گفت
…وایستید منم بیامممم

_باش حالا چرا جیغ میکشی؟!

…ببخشید
‌‌
بعد هم دکمه P رو زدم،از خستگی که بیشتر کلافگی بود به عسل نگاه میکردم اون عاشق رضا بودو،رضا عاشق یکی دیگه
دنیا واقا عجیب بود

=داداش اگه ناراحت نمیشی پیاده شو

_کلافه گفتم،تو فکر بودم

=چیزی شده ارسلان؟!

_با ماشین خودت اومدی؟!

=نه رضا

_اوکی پس سوار شو تو راه برات توضیح میدم

سوار شدیم که سریع ماشینو روشن کردم
و از پارکینگ خارج شدیم،زنگ زدم به دیانا و گفتم چیزی لازم نداره که گفت برام میفرسته

=چیشده داداش چرا کلافه؟!

_عسل...

=عسل چیی؟!چرا تیکه تیکه حرف میزنی

_عسل رضارو دوستداره،ولی رضا امروز اومده بود و گفت که عاشق مهدیس شده

=اوه،بیچاره عسل بفهمه چی میشه

_قرار نیست بفهمه

=یعنی چی؟!

_الان بعش بگیم فکر میکنه از خودمون میگیم باید خودش از زبون رضا بشنوه

=به اینجاش فکر نکرده بودم،ولی چرا باید همچین فکری بکنه؟!

_چون عاشقه،عاشق چشمو گوشش بستس...
دیدگاه ها (۰)

#Maah_Banafsham ‌#part133‌_خیلی خستم‌=هعی،نگران عسل نباش ‌_چ...

‌#Maah_Banafsham‌#part134‌بهش لبخندی زدم و بعدش گفتم_محراب س...

#Maah_Banafsham ‌#part131‌دقیقا الان ساعت 1 بود که رضا پاشد ...

#Maah_Banafsham ‌#part130‌≈واقعیتش،میخاستم بپرسم چرا خانم ای...

پارت 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط