Psychic lover
Psychic lover۲
سونگ یو:باشه ممنون
سونا ویو:
اوفففف کل پرونده رو برام توضیح داد.
خوب دو کلام بگو میخوام یک بیمار
روانی بیارم که….وایسا ببینم…بیماری که میگن
خلاف کاره..کار های خطر ناک کرده..!
نکنه…نه بابا امکان نداره.
جنا! الان زنگ میزنم بهش اون انقدر فیلم
جنایی دید که خودش یه پا کارآگاهه.
جنا:سلام دنسر
سونا:درد دنسرحالا یه غلطی کردم
(چند شب پیش با دوستامون مهمونی گرفتیم
من مست کرد شروع کردم رقصیدن.)
جنا:خوب بیخیال…دیگه چه خبر
سونا:هیچی فقط یک بیمار هست که….
(تعریف میکنه)
جنا:اوممم خوب حتما یه غلطی کرده…حالا
بگو ببینم چهرش چطوره
سونا:هیز بدبخت مرده تازه امشب بهم گفت
جنا:سونا جان..از پسش بر میای همین رو
میتونم بگم
سونا:مرسی واقعا اصن اگه نمیکفتی…
جنا:اگه کاری نداری من برم
سونا:باشه برو عزیزم
جنا:بای بیبی
سونا:یااا دختره ی…..
اوفف قط کرد
برای یاد آوری به یکی از بیمارام که اختلال
چند شخصیتی داشت پیام دادم که فردا
ساعت۲بیاد.
دختره خوبی بود…البته فقط شخصیت
اصلیش.تازه خوب شده
اما چند جلسه مشاوره برای درمان بهتر
ضرر نداره.
پاشدم واسه خودم قهوه درست کردم و
رفتم کنار پنجره و شروع کردم به
خوندن کتاب و خوردن قهوه.من
روحیه ی ظعیفی دارم.واسه همین نمیتونم
فیلم های ترسناک و اکشن و یا جنگی
ببینم فیلم های کارآگاهی هم که خوب…
نه بازم دوستش ندارم.فقط
عاشقانه و فانتزی.کتابم کتاب رومان بود.
راجب پسری که عاشق برده اش شده بود
صحنه هاش خشونت آمیز بود اما
چون در کنارش چیزهای فانتزی داشت
برام قابل تحمل بود.
پسره تو رومان خیلی سرد و بد اخلاق بود
خیلی هم پول دار بود.یک برده ی جنسی داشت که همش تنبیهش میکرد و باهاش
به طور خیلی خشن سکس میکرد.
اما کم کم دیگه مثل قبل اون ارباب خشن
نبود رفتار برده کوچولوش روی پسره تاثیر گذاشته بود.اون پسر مهربون شده
بود و مهم تر عاشق بردش شده بود.
اوففف کل کتاب رو اسپویل کردم.
خلاصه که به هم میرسن….
سونگ یو:باشه ممنون
سونا ویو:
اوفففف کل پرونده رو برام توضیح داد.
خوب دو کلام بگو میخوام یک بیمار
روانی بیارم که….وایسا ببینم…بیماری که میگن
خلاف کاره..کار های خطر ناک کرده..!
نکنه…نه بابا امکان نداره.
جنا! الان زنگ میزنم بهش اون انقدر فیلم
جنایی دید که خودش یه پا کارآگاهه.
جنا:سلام دنسر
سونا:درد دنسرحالا یه غلطی کردم
(چند شب پیش با دوستامون مهمونی گرفتیم
من مست کرد شروع کردم رقصیدن.)
جنا:خوب بیخیال…دیگه چه خبر
سونا:هیچی فقط یک بیمار هست که….
(تعریف میکنه)
جنا:اوممم خوب حتما یه غلطی کرده…حالا
بگو ببینم چهرش چطوره
سونا:هیز بدبخت مرده تازه امشب بهم گفت
جنا:سونا جان..از پسش بر میای همین رو
میتونم بگم
سونا:مرسی واقعا اصن اگه نمیکفتی…
جنا:اگه کاری نداری من برم
سونا:باشه برو عزیزم
جنا:بای بیبی
سونا:یااا دختره ی…..
اوفف قط کرد
برای یاد آوری به یکی از بیمارام که اختلال
چند شخصیتی داشت پیام دادم که فردا
ساعت۲بیاد.
دختره خوبی بود…البته فقط شخصیت
اصلیش.تازه خوب شده
اما چند جلسه مشاوره برای درمان بهتر
ضرر نداره.
پاشدم واسه خودم قهوه درست کردم و
رفتم کنار پنجره و شروع کردم به
خوندن کتاب و خوردن قهوه.من
روحیه ی ظعیفی دارم.واسه همین نمیتونم
فیلم های ترسناک و اکشن و یا جنگی
ببینم فیلم های کارآگاهی هم که خوب…
نه بازم دوستش ندارم.فقط
عاشقانه و فانتزی.کتابم کتاب رومان بود.
راجب پسری که عاشق برده اش شده بود
صحنه هاش خشونت آمیز بود اما
چون در کنارش چیزهای فانتزی داشت
برام قابل تحمل بود.
پسره تو رومان خیلی سرد و بد اخلاق بود
خیلی هم پول دار بود.یک برده ی جنسی داشت که همش تنبیهش میکرد و باهاش
به طور خیلی خشن سکس میکرد.
اما کم کم دیگه مثل قبل اون ارباب خشن
نبود رفتار برده کوچولوش روی پسره تاثیر گذاشته بود.اون پسر مهربون شده
بود و مهم تر عاشق بردش شده بود.
اوففف کل کتاب رو اسپویل کردم.
خلاصه که به هم میرسن….
- ۷.۱k
- ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط