اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد
تو حرفشان را باور نکن
تمام این سالها کنار من بودی
کنار دلتنگی دفاترم
در گلدان چینی اتاقم
در دلم…



تو با من نبودی و من با تو بودم
مگر نه که با هم بودن
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب
شعرهای نو سروده باران و بسه را
برای تو خواندم
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب تو را
از آنسوی سکوت خوابهایم شنیدم
تازه همین عکس طاقچه نشین تو
همصحبت تمام دقایق تنهایی من بود
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ستاره باشد،
پس دلواپس انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
|
دیدگاه ها (۰)

روز #مهندس رو به همه اونایی که از آدم های زندگیشون آدم دیگ...

روز پنجشنبه بود.پشت بی سیم منو خواسته بودند.وقتی رفتم گفتند:...

باران بارید .              عطر بابونه در دلم پیچید ...      ...

آدم چند سالش بشود بال‌هایش دوباره درمی‌آیند؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط