دلتنگ

دلتنگ

منم آوازه خوانی که بسی دلتنگ می خواند
ولی هرگز نمی دانی که بی آهنگ می خواند

صدایش می رسد این جا به ظاهر بین ما باشد
ولی او دور از این جا پشت صد فرسنگ می خواند

صدایش اوج سر مستی، نوایش اوج دلتنگی
در این دنیای پر حیله، چه بی نیرنگ می خواند

مگر دریا نوایی جز تلاطم های خود دارد؟
چرا پس جای ماهی ها فقط خرچنگ می خواند؟

میان مردمی باشی که چون خرچنگ می مانند؛
دگر ماهی شدن سخت است و هی کمرنگ می خواند

من آن هستم که در جنگم غذایم آتش و باروت
چه مظلومانه می خواند، ولی از جنگ می خواند

میان راه هستی و چراغی پیش رویت نیست
چه شیرین می شود وقتی که یک شبرنگ می خواند

غریبم من در این دنیا ولی یک روز می فهمی
به جای من برای تو نوای سنگ می خواند...

حسین حیدری"رهگذر"

از مجموعه اشعار به رسم یا‌دگار ۱
۱۳۹۵/۷/۹
----------------------------------------
https://telegram.me/Heidari_official2
دیدگاه ها (۱)

عشقما همه ایستاده ایم تا عشق را گردن زنندتا که آتش را بیفروز...

درون شعر من گاهی تو حالم را نمی فهمیبرای فهم حال من تـو باید...

(سیاه برگ)کسی مرا به جز خودم به عشق مبتلا نکردوگرنه بی گناه ...

می شود مردساده دل می شکند، کوه دماوند که نیستدل من بنده درد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط