عضو هشتم
عضو هشتم
( تا ابد به یادم موند)
پارت بیست و چهارم
( برای تاخیر واقعاً متأسفم ولی نمیدونم چرا تا میخواستم پست بزارم توی ویسگون میپرید واقعاً دلیلشم نفهمیدم )
با صدای زنگ گوشیم و دیدن شخصی که زنگ زده چشمام چهارتا که هیچ شیش تا شد
تهیونگ: چته
مینجی: این چه طرز حرف زدنه
تهیونگ: بگو چیکار داری
مینجی: میشه بهم بر گردیم ؟
تهیونگ: نه
مینجی: مطمعنی ؟
تهیونگ: از همیشه مطمعن ترم
مینجی: باشه ....پس هر بلایی سر ات و بچتون اومد تقصیر توعه
تهیونگ: باز میخوای چه غلطی بکنی؟ ...اوییی
به گوشی نگاه کردم که فهمیدم همون موقع قطع کرده بود
شوگا: پسرا پاشین باید بریم
پسرا: کجا ؟
شوگا: ات نیستش
جیمین: یعنی چی ؟!
شوگا: فعلا بیاید بریم ببینیم چه خبره
.
.
نامجون: تموم ماجرا همینه
شوگا: یعنی کی میتونه ببرتش
تهیونگ؛ مینجی
لیسا: مینجی کیه
تهیونگ: مینجی دوست دخترم بود ولی باهاش کات کردم
جونگکوک: بهت چیزی گفته ؟
تهیونگ: تو خونه که بودیم زنگم زدفت برگردیم به هم گفتم نه بعدم گفت هر بلایی سر ات و بچتون اومد تقصیر توعه
نامجون: خب زنگش بزن
تهیونگ: زنگش میزنم ولی من حرفی باهاش نمیزنم
نامجون: من باهاش حرف میزنم
تهیونگ: باشه
از زبون ات
چشمامو باز کردم که دیدم توی یه اتاق بزرگ روی تخت دونفره ای خوابیدم
از جام بلند شدم و رفتم سمت در که دیدم بستس
یک ربعی گذشت که در اتاق باز شد و اون دختره مینجی با یه پسره اومد داخل
مینجی:چه عجب بیدار شدی
ات: چرا منو آوردی اینجا ؟
مینجی: چون اون بچه ای که توی شکمته یا بچه ی دوست پسر منه یا
یوری
ات: آهاننن پس دوباره زده به سرتون
مینجی: ما به سرمون نزده تو به سرت زده با همه میخوابی
ات:آقا اصلا تو فکر کن من با هردوشون خوابیدم به تو چه
مینجی: تهیونگ دوست پسرمه (بلند)
ات : دوست پسرت بود ولی دیگه دوست نداره
مینجی: حرف دهنتو بفهم( بلند)
ات: عزیزم بلاخره باید با حقیقت کنار بیای
مینجی: نمیخوام کارش به صبح بکشه
؟: چشم
ات: اوییی چی داری میگی
رفتم سمتش اما سریعتر
( تا ابد به یادم موند)
پارت بیست و چهارم
( برای تاخیر واقعاً متأسفم ولی نمیدونم چرا تا میخواستم پست بزارم توی ویسگون میپرید واقعاً دلیلشم نفهمیدم )
با صدای زنگ گوشیم و دیدن شخصی که زنگ زده چشمام چهارتا که هیچ شیش تا شد
تهیونگ: چته
مینجی: این چه طرز حرف زدنه
تهیونگ: بگو چیکار داری
مینجی: میشه بهم بر گردیم ؟
تهیونگ: نه
مینجی: مطمعنی ؟
تهیونگ: از همیشه مطمعن ترم
مینجی: باشه ....پس هر بلایی سر ات و بچتون اومد تقصیر توعه
تهیونگ: باز میخوای چه غلطی بکنی؟ ...اوییی
به گوشی نگاه کردم که فهمیدم همون موقع قطع کرده بود
شوگا: پسرا پاشین باید بریم
پسرا: کجا ؟
شوگا: ات نیستش
جیمین: یعنی چی ؟!
شوگا: فعلا بیاید بریم ببینیم چه خبره
.
.
نامجون: تموم ماجرا همینه
شوگا: یعنی کی میتونه ببرتش
تهیونگ؛ مینجی
لیسا: مینجی کیه
تهیونگ: مینجی دوست دخترم بود ولی باهاش کات کردم
جونگکوک: بهت چیزی گفته ؟
تهیونگ: تو خونه که بودیم زنگم زدفت برگردیم به هم گفتم نه بعدم گفت هر بلایی سر ات و بچتون اومد تقصیر توعه
نامجون: خب زنگش بزن
تهیونگ: زنگش میزنم ولی من حرفی باهاش نمیزنم
نامجون: من باهاش حرف میزنم
تهیونگ: باشه
از زبون ات
چشمامو باز کردم که دیدم توی یه اتاق بزرگ روی تخت دونفره ای خوابیدم
از جام بلند شدم و رفتم سمت در که دیدم بستس
یک ربعی گذشت که در اتاق باز شد و اون دختره مینجی با یه پسره اومد داخل
مینجی:چه عجب بیدار شدی
ات: چرا منو آوردی اینجا ؟
مینجی: چون اون بچه ای که توی شکمته یا بچه ی دوست پسر منه یا
یوری
ات: آهاننن پس دوباره زده به سرتون
مینجی: ما به سرمون نزده تو به سرت زده با همه میخوابی
ات:آقا اصلا تو فکر کن من با هردوشون خوابیدم به تو چه
مینجی: تهیونگ دوست پسرمه (بلند)
ات : دوست پسرت بود ولی دیگه دوست نداره
مینجی: حرف دهنتو بفهم( بلند)
ات: عزیزم بلاخره باید با حقیقت کنار بیای
مینجی: نمیخوام کارش به صبح بکشه
؟: چشم
ات: اوییی چی داری میگی
رفتم سمتش اما سریعتر
- ۱۵.۸k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط