ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده

ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمی آیدبگو آن دل که بردی بازده

افتاده ام درکوی تو پیموده ام برموی تو
نازیده ام برروی تو آن دل که بردی بازده

بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی بازده

ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
لبت است حلوای من آن دل که بردی بازده

ما را بـه غم کردی رها شرمی نکردی ازخدا
اکنون بیا درکوی ما آن دل که بردی بازده

تا چند خونریزی کنی باعاشقان تیزی کنی
خود قصدتبریزی کنی آن دل که بردی بازده

#" مولانا "
دیدگاه ها (۳)

#شخصی😳 😔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط