به مدان چونه مرفت آن جوان آهستهآهسته

به ميدان چونكه ميرفت آن #جوان، آهسته‌آهسته
ز جسم شه برون ميرفت جان، آهسته‌آهسته

چنان هجران او بر قلب #ثار_الله گران آمد
كه پشت شاه، خم شد چون كمان، آهسته‌آهسته

#حسين آن شمع خلوتگاه اسرار خداوندى
تبسم بر لب و اشكش روان، آهسته‌آهسته

جوانان جمله رفتند و سپس شد نوبت #عباس
حريم عشق شد بى‌پاسبان، آهسته‌آهسته

ز نخلستان ساحل چون‌كه سوى خيمه مى‌آمد
عدو شد سدّ راه آن جوان، آهسته‌آهسته

چو تير سنگدل دشمن بر آن مشگ پرآب آمد
دگر شد نااميد آن قهرمان، آهسته‌آهسته

چو در هنگام بى‌دستى به دست دشمنان افتاد
برادر جان همى‌گفت آن زمان، آهسته‌آهسته

رخ #ماه_بنى_هاشم ، نمى‌گويم دگر چون شد
به زير پرده‌ی خون شد، نهان، آهسته‌آهسته

ز يكسو لشگرى دشمن، ز سوئى مانده شه تنها
بشد نزديك ختم داستان، آهسته‌آهسته

به درياى بلا چون كشتى #آل_نبى بشكست
به تاريكى فرو ميشد جهان، آهسته‌آهسته

#شهيد ان غوطه‌ور در خون، #اسير ان غرقه در حيرت
سكوت اندر فضا شد حكمران، آهسته‌آهسته

مبادا اينكه #اصغر را، ز خواب خوش كند بيدار
همى‌ناليد زنگ #كاروان ، آهسته‌آهسته

نماند از كاروان برجا، بغير از #خيمه‌ اى سوزان
كه ميزد شعله‌ها بر آسمان، آهسته‌آهسته

پس از آن قتل و غارتها در آن صحرا خداوندا
چه مى‌جست آخر آن شب #ساربان ، آهسته‌آهسته

بَرد چون سيل بنيان‌كن بناى هر گناهى را
اگرچه اشك ميآيد (حسان) آهسته‌آهسته

#حسان
؛__________🖤__________

#بِأَيِّ_ذَنْبٍ_قُتِلَتْ
#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت #روضه
#امام_حسین علیه‌السلام
#علی_اکبر علیه‌السلام
#علی_اصغر علیه‌السلام
#ابوالفضل_عباس علیه‌السلام
#زینب #حضرت_زینب سلام‌الله‌علیها
#رقیه #حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها
#تاسوعا #عاشورا #تاسوعا_عاشورا
دیدگاه ها (۰)

اصلاً #حسين جنس غمش فرق می‌کنداين #راه_عشق پيچ و خمش فرق می‌...

با دستِ بسته هست ولی دستْ بسته نیست#زینب سرش شکسته ولی سرشکس...

گفت این شرط #وفا نیست که من آب خورمسوخته زاده‌ی #زهرا زعطش ج...

ألسلام علی الرضیع الصغیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط