با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می‌شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

استاد فاضل نظری
دیدگاه ها (۱)

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است،از جواهر خانه ی خالی نگهب...

هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ی ما دوستدلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی...

آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی‌ستدربه‌در در پی گم کردن مقصد ر...

از "خود" گریزانی چرا ای سنگ! باور کنحتی اگر در کعبه باشی باز...

#عشق_جنایت 🔪پارت29جینو:لیا رو صدا کن بریمیِنا:اوکییِنا:دویدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط