جوونا جوونا بخونین
👇 😱 جوونا جوونا بخونین😱 👇
🔥 از گناه تا توبه :
❌ ❌ فرار از اتاق شیطانی❌ ❌
حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان:
لحظاتی قبل از شروع کمیل ، جوانی در حدود بیست ساله که او را تا آن زمان ندیده بودم نامه ای به دستم داد نوشته بود:
اهل این گونه مجالس نبودم ، سال گذشته اوایل ظهر یکی از دوستانم به من تلفن زد که ساعت چهار بعد از ظهر به دنبال تو می آیم تا با هم به جایی برویم.😰
در ساعت مقرر آمد، داخل ماشین به او گفتم: قصد کجا داری؟ گفت: پدر و مادرم به مسافرتی چند روزه رفته اند . خانه کاملا خالی است ،😳 میخواهم لحظاتی با هم باشیم. وقتی به خانه او رفتم به من گفت : دو زن جوان را دعوت کردهام ، هر دو در خانه هستند و آماده برای اینکه خود را در اختیار ما بگذارند ، مرا به اطاقی فرستاد و خودش به اطاق دیگر رفت ، وقتی آماده برنامه شدم به ذهنم آمد که در پرده های تبلیغی مربوط به شما نوشته « شب جمعه دعای کمیل »، می دانستم این دعا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است ولی مجالس قرائت دعای کمیل را ندیده بودم، در آن حالت شدید شیطانی ، به شدت از امیرالمؤمنین شرمنده شدم ، حیا و ترس تمام وجودم را گرفت ، به شدت از خودم بدم آمد ، از جا برخاستم ، بدون اینکه با آن زن کم ترین تماسی داشته باشم از آن خانه فرار کردم.
حیران و سرگردان در خیابانهای بندر پرسه می زدم تا هنگام شب رسید ، به مسجد آمدم و در تاریکی جلسه پشت سر شما نشستم ، از ابتدا تا انتهای دعای کمیل با شرمندگی و سرافکندگی گریه کردم ، از خدا خواستم زمینه ازدواج مرا فراهم آورد ، علاوه از افتادن در لجن زار گناه حفظم نماید . دو سه ماهی گذشت به پیشنهاد پدر و مادرم که به خواب نمی دیدم با دختری از خانواده ای محترم ازدواج کردم ، دختر در سیرت و صورت کم نظیر است و من این نعمت را از برکت ترک گناه و شرکت در دعای کمیل امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارم ، امسال هم همه شبها در این مجلس شرکت کردم و این نامه را رقم زدم تا بدانید این جلسات چه سود سرشاری برای مردم بخصوص جوانان دارد !
🔥 از گناه تا توبه :
❌ ❌ فرار از اتاق شیطانی❌ ❌
حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان:
لحظاتی قبل از شروع کمیل ، جوانی در حدود بیست ساله که او را تا آن زمان ندیده بودم نامه ای به دستم داد نوشته بود:
اهل این گونه مجالس نبودم ، سال گذشته اوایل ظهر یکی از دوستانم به من تلفن زد که ساعت چهار بعد از ظهر به دنبال تو می آیم تا با هم به جایی برویم.😰
در ساعت مقرر آمد، داخل ماشین به او گفتم: قصد کجا داری؟ گفت: پدر و مادرم به مسافرتی چند روزه رفته اند . خانه کاملا خالی است ،😳 میخواهم لحظاتی با هم باشیم. وقتی به خانه او رفتم به من گفت : دو زن جوان را دعوت کردهام ، هر دو در خانه هستند و آماده برای اینکه خود را در اختیار ما بگذارند ، مرا به اطاقی فرستاد و خودش به اطاق دیگر رفت ، وقتی آماده برنامه شدم به ذهنم آمد که در پرده های تبلیغی مربوط به شما نوشته « شب جمعه دعای کمیل »، می دانستم این دعا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است ولی مجالس قرائت دعای کمیل را ندیده بودم، در آن حالت شدید شیطانی ، به شدت از امیرالمؤمنین شرمنده شدم ، حیا و ترس تمام وجودم را گرفت ، به شدت از خودم بدم آمد ، از جا برخاستم ، بدون اینکه با آن زن کم ترین تماسی داشته باشم از آن خانه فرار کردم.
حیران و سرگردان در خیابانهای بندر پرسه می زدم تا هنگام شب رسید ، به مسجد آمدم و در تاریکی جلسه پشت سر شما نشستم ، از ابتدا تا انتهای دعای کمیل با شرمندگی و سرافکندگی گریه کردم ، از خدا خواستم زمینه ازدواج مرا فراهم آورد ، علاوه از افتادن در لجن زار گناه حفظم نماید . دو سه ماهی گذشت به پیشنهاد پدر و مادرم که به خواب نمی دیدم با دختری از خانواده ای محترم ازدواج کردم ، دختر در سیرت و صورت کم نظیر است و من این نعمت را از برکت ترک گناه و شرکت در دعای کمیل امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارم ، امسال هم همه شبها در این مجلس شرکت کردم و این نامه را رقم زدم تا بدانید این جلسات چه سود سرشاری برای مردم بخصوص جوانان دارد !
- ۲.۵k
- ۱۶ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط