مثل تو مثل دستهایت بیخودی سردم

مثل تو... مثل دستهایت... بی‌خودی سردم
دیگر جوابم کرده حتا قرص سردردم

دوزاری‌ام از شاخه‌ها افتاد؛ پاییز است!
پشت چراغ زرد ماندم یا خودم زردم؟

شاعر صدایم می‌کنند، اما نمی‌دانند
حتا به فصل سرد هم ایمان نیاوردم

عاشق شدیم و بی‌خودی مشکل تراشیدیم
حافظ به من می‌گفت... "من" باور نمی‌کردم

می‌خواستم بگریزم از رویای آغوشت
از گریه روی شانه‌هایت سر درآوردم

اول تو از اینجا برو، قول شرف با من
هر روز دنبال تو... نه! دور تو می‌گردم
دیدگاه ها (۱)

گاهی گاهی بیا و سری بزن به کلبه ی حقیر نوری ببار حالی بدهجان...

حصاری داریم به نام سِن!از این عدد ناچیز برای خودمان دیوار چی...

نمی‌خواهم بدانم زادروزت را ، زادگاهت را ،کودکی‌هایت و نورسید...

به تو ای دوست سلام !حالت آیا خوبست ؟روزگارت آبی ست ؟ همه این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط