اتوبوس که حرکت کرد پسر ساله رو به پدرش کرد و گفت ببین

اتوبوس که حرکت کرد پسر ٢٥ ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درختها با ما حرکت می کنند.
بعد از مدتی پسر دوباره گفت : پدر خانه ها هم با ما حرکت می کنند.
زوج جوان بسیار کنجکاو شده بودند که پسر دستش را از پنجره بیرون برد و گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی ملیحی به او زد.
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند اشک از چشمانشون داشت سرآزیر میشد رو به پدر کردند و گفتند : آیا پسر شما تازه بینایی خود را به دست آورده؟؟
پدر گفت نه!
پسر من کسخله!!
شیشه میکشه لاشی..
گای**ده ما رو :|
دیدگاه ها (۸)

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﮐﺮﺩﯾﺪ ؟! |...

دلی D:

لاشــــے را گفتند لاشــــــے بازــے را از کہ آموختے???? گفـ...

☜رُفَقات تا رِفیقْ جَدید پِیدا ڪَردݧْ ↩خودِت سیڪِتو بِزݧْ ت...

black flower(p,261)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط