پارت

پارت۴

خوب جسیکا من تورا به سرپرستی گرفتم که

یک کاری را انجام بدم من یک مافیام و برای کارم
باید بچه‌ای را به سر پرستی میگرفتم

چند روز دیگر باید بریم داد گاه و خوب تو

باید به اونها بگی دختر واقعی منی و مادرت

وقتی به دنیا امدی اون فوت شده اوکی؟

جسیکا:بله جانگ کوک

این برگه را بخون بلدی بخونی؟

جسیکا:پس چی

راستی پس فردا باید بریم داد گاه یادت نره

کارت راباید درست انجام بدی

جسیکا: اوهوم

بلند شدم و وارد اتاقم شدم و به برگه نگاهی انداختم.

هوففف خدایا ماشا.. باید ۱۰۰ تا صفحه حفظ

کنم و بگم اصلا این همه بچه چرامن بدبخت فلک زد ه؟

وایسا گفت کارش مافیاس نکنه همون هایی

که توی اون فیلمه که لورا بهم داستانش را

تعریف کرد؟ اون ها خیلی خطرناکن یا خداا

پس فردا....
دیدگاه ها (۲)

پارت ۵ پس فردابلخره اون روزمزخرف رسید روزی که بایددروِغ ب...

پارت ۶ از داد گاه اومد یم بیرون که کوک گفت : افرین کارت را ...

پارت ۳رسیدیم به یک خونه البته خونه نبود قصر بودیکهو در باز ش...

پارت ۲ به همراه اون آقا سوار ماشین مشکی بزرگش شدم سکوتی ماشی...

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط