تصادف شیرین قسمت شانزدهمخسته و کوفته روی شن ها نشسته بود
تصادف شیرین قسمت شانزدهم:خسته و کوفته روی شن ها نشسته بودیم که آرسین گفت:پایه این بریم جنگل؟ داشتم با انگشتم روی شن طرح های درهم برهم می کشیدم که با شنیدن این حرف،گفتم:بذار خستگی والیبال در بره!بعد!
از جاش بلند شد و پانیذ هم بلند کرد،دوتایی همه رو راضی کردن،همه از جاشون بلند شدن،فقط من و مهدی نشسته بودیم،بهش نگاه کردم و همزمان با خنده گفتیم:زکی!
رفتیم سمت ویلا،به پیراهن چهارخونه بنفش و مشکی جذب پوشیدم،آستین هاشو تا آرنج تا زدم،با یه شلوار کتون مشکی،و کفش کالج مشکی...
خواستم سوار ماشین بشم که با حرف پانیذ سرجام وایسادم:گلسا جان شما با آرمان بیا... گفت:نه،ولی من ماشین دارم،نمی خواد...
و به ال نودی که نمی دونستم برای کیه اشاره کرد...
دوستان نظرتون درباره ی این رمان چیه؟
نویسنده : telegram.me/Roman_Atena
از جاش بلند شد و پانیذ هم بلند کرد،دوتایی همه رو راضی کردن،همه از جاشون بلند شدن،فقط من و مهدی نشسته بودیم،بهش نگاه کردم و همزمان با خنده گفتیم:زکی!
رفتیم سمت ویلا،به پیراهن چهارخونه بنفش و مشکی جذب پوشیدم،آستین هاشو تا آرنج تا زدم،با یه شلوار کتون مشکی،و کفش کالج مشکی...
خواستم سوار ماشین بشم که با حرف پانیذ سرجام وایسادم:گلسا جان شما با آرمان بیا... گفت:نه،ولی من ماشین دارم،نمی خواد...
و به ال نودی که نمی دونستم برای کیه اشاره کرد...
دوستان نظرتون درباره ی این رمان چیه؟
نویسنده : telegram.me/Roman_Atena
- ۲.۲k
- ۲۳ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط