غزل جوانه می زند به لطف یک نگاه تو

غزل جوانه می زند به لطف یک نگاه تو

و من سکوت می کنم به احترام آه تو

شب از نگاه روشنت ستاره ریخت بر زمین

سحر که سر نمی زند ز شرم چشم ماه تو

تو لحظه ای که بنگری به چهره فرشته ات

فرشته عهد می کند که خط زند گناه تو

نگاه پر تلاطمت نصیب چشم من نشد

هنوز چشم بسته ام به گرد وخاک راه تو

تو در وجود شعر من همیشه تازه مانده ای

منم که کهنه می شوم و می شوم تباه تو

تو هم به خاطر دلم دوباره آه می کشی

و من سکوت می کنم به احترام آه تو
دیدگاه ها (۱)

زیباترین ستایشها نثارآنکه،کاستی هایم رامی بیندوبازهم دوستی ر...

...

دلخوشم  با نظم ِ  گیسویت  ،  پریشانی چرا ؟!من که مستم با نسی...

سفر کردهکجا رفتی؟چراتنها؟چرا بی من؟نگفتی سخته دلتنگی؟نگفتی ز...

دخترانشاعرانی اند پر احساسغزل از نگاهشان می ریزد!سپید از موه...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط