و تو

و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
" ای عشق"
که من از لهجه ی چشمان تو 
شاعر بشوم
و تو را سطر به سطر
و تو را بیت به بیت
و تو را عشق به عشق ...
شاید این بار تو را پیش تو 
با مرگ خود آغاز کنم ...


"حمید مصدق"
دیدگاه ها (۱۰)

می خواهمتبرای روزهای ابتدای پاییز...عاشقت می شومدر تک تک  جو...

از چمدانت بیش از خودت گلایه دارمآنقدر بزرگ بودکه همه روز های...

چه کارهایی که می‌بایست بکنیم و هرگز نکردیم! برای اینکه به م...

دلتنگیپیراهن نیست که عوضش کنی و حالت خوب شود.دلتنگیگاهی پوست...

تقدیم بانثار عشق خدمتِ جانانم:❤🌹زندگی را طعم لب های تو گیرا ...

"تقصیر دلم نیست تماشای #تو زیباست"#چشمان پر از #عاطفه و #مهر...

زندگی را طعم لب های تو گیرا می کندعطر یاد تو دلم را غرق رویا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط