بوی باران بوی نم یک کوچه ی تنها و من

بوی باران ، بوی نم ، یک کوچه ی تنها و من
بغض سنگین، بوی غم، یک عالمه رؤیا ومن
.

وقت رفتن چشم من پای دلت افتاده بود
چشم گریان، دست لرزان،شد دلی رسوا ومن
.

همچو یعقوب از فراقت دیده ام خشکیده است
بوی پیراهن ز کنعان، منتظر ، شیدا و من
.

دل ، غزالی خسته، پایش بسته در زنجیر عشق
عشق را اما چه سود؟ از رفتنت سودا و من
.

تا تو رفتی گرد غم بر روح و بر جانم نشست
کِی شود آرام این دل ؟ چشم بر فردا و من
دیدگاه ها (۱)

تو مَلَک بودی و فردوسِ دلم جایت بود سیبِ مغرورِ دلم خاکِ کفِ...

هر جا که حرفت شدم همان دمگریه کردمخود را به یک گوشه کشاندمگر...

بغل کن بالشـت را بعد از این او برنمیـگرددبهار ِ مملو از گلهـ...

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسیره به گنجینه اسرار نبرده اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط