به ساز عشق میخوانم به یاد آن دو چشمانت

به ساز عشق میخوانم به یاد آن دو چشمانت
بساط گل به لب دارم ،بیافشانم به دامانت؟
تمام شهر در خواب است و من یاد تو،بیدارم
سراپا چشم دیدارم که شب تابد ز مژگانت
خیالت مونسم امشب ،امید دست گرم توست
چه خوش بخشیده رویایی به من لبخند پنهانت
به هم زد یک کلام تو شکوه شهرک دل را
چه کاری کرده ای با دل،بگو جانم به قربانت؟
دیدگاه ها (۹)

یه شبایی تو زندگی هست که وقتی دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنی ...

زیر پلکت سایه بانم میدهی؟سوختم، آیا سر پناهم میدهی؟آتشی افتا...

. دیگه بهت نمیگم برو به جهنمآخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن که ...

گاهی زیر بارون با تو و قدمهات چه خوبهچه خیال خوبی حالا که غر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط