شاعر منزویات شاعری از زنجان نیست

شاعرِ مُنزوی‌ات شاعری از زنجان نیست
این چنین مُعتکفی در همه‌ی ایران نیست

گوشه‌ی چشمِ تو با ماست همین ما را بس
گوشه‌ی خلوتِ ما جای نظربازان نیست

از زمستانِ غزل‌هات بگو شاعرجان!
اخوان! در سرت اندیشه‌ی تابستان نیست!؟

گفتم ایّام به کامِ تو، ولی در کامم
هیچ طعمی بجز این تلخیِ بی‌پایان نیست

در دلم میکده‌ی عشقِ تو برپاست عزیز!
خونِ دل خوردن از این باده ولی آسان نیست

حضرتِ مرگ! به دادم نرسیدی یک عمر
دیرسالی‌ست که جان هست ولی جانان نیست

#سمیرا_غفاری
#شعر #شاعر #غزل #حس_خوب #دوست #گل #لبخند #دختر
دیدگاه ها (۱۴)

به نف‍ـس ه‍ـایِ "تـو" بنـد اسـت مـرا هـر نفسی سایه ات کم نشو...

#شعر #شب

تو زیباصورتی فامیل نزدیک خداوندیگمانم زاده‌ی رعدی و از پشت د...

یک سمت تویی و عشق: مرگی سادهیک سمت جهان به قتل من آماده!می ت...

شعر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط