زندگی احساسی من

زندگی احساسی من

p39

بکی:(میره پایین)ت..ت..تس..تس.. تسوکی تسوکییییی
-انیا اونجا داشت قدم میزد بعد دامیانم داشت تعقیبش میکرد یهو صدای داد بکی میشنون بدو بدو میرن پیشش-

انیا و دامیان:ت..تسوکیییییییی

دامیان:چی شدههههههه

بکی:م..من نمیدونمممم اومدم بالا دیدم داره خودشو میکشه(گریه شدید)

دامیان زنگ بزن به آمبالانسسسس
(برش به وقتی رفتن بیمارستان)

دکتر:چه اتفاقی افتاده

بکی:م..من رفتم با..بالا دیدم داره خودکشی میکنه دستشو گرفتم اما اما..

دامیان:اما؟

بکی:دستمو ول کرد(گریه شدید)

دکتر:قبلش مریض تحت فشار بوده یا دلیلش چی بوده

بکی:با..باهم بحثمون شد اما فقط یه بحث کوچیک بود من..من

دامیان:تو چی هااا؟؟

بکی:اما من کشش دادممممم(گریه شدید)

دکتر:خب ما فهمیدیم هرکاری میکنیم تا مریض نجات بدیم

دامیان:بکی چه اتفاقی افتاده بود چرا تسوکی اینطور شده ها هااااااا همش تقصیر توعههههه اگه تسوکی چیزیش بشه زندگی واست سیاه میکنممم(داد شدید)

انیا:آروم باش(بغلش میکنه)

بکی:فقط یه لحظه بود تو یه لحظه دستاشو

دامیان:خفه شوووو

بکی:فقط یه لحظه بود(گریه شدید)

دامیان:گفتم خفه شووووو

انیا:باشه اون ساکت میشه توهم آروم باش مطمئنم تسوکی چیزیش نمیشه اون مارو تنها نمیزاره
(برش به یه ساعت بعد)

انیا:(بدو بدو میاد)دامیانننننن

دامیان:چی شده بهوش اومددد

انیا:تسوکی(با گریه شدید)

بکی دامیان:تسوکی چییی

انیا:رفت تو کما

دامیان:چی؟
دیدگاه ها (۲۴)

میخوام باهاتون حرف بزنم(درباره فیک) از وقتی فصل دوم ساختم حت...

زندگی احساسی منp40دامیان:چیمیگیییییانیا:تو کماعههههه(گریه شد...

یکم ددی ببینیم

تولدم نزدیکه:) ولی اصلا براش ذوق ندارم یا خوشحال نیستم روز ت...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²⁸تهیونگصدای آمبولانس رو شنیدم سریع او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط