ای دل من

ای دل من،
گرچه در اين روزگار
جامه ی رنگين نمی‌پوشی به كام
باده ی رنگين نمی‌نوشی ز جام

نُقل و سبزه
در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد
تهی است

ای دريغ از «تو»
اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من»
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما»
اگر کامی نگيريم از بهار

گر نکوبی شيشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۰)

چه میخواهم از دنیا؟!گوشه ی دنجی که عایق دغدغه باشدو دیوارهای...

و من می‌توانم یک صبح زیباپنجره را به سبز سبز دنیا باز کنمو ب...

هیچ زنی را به جهنم نمی‌برند.زیباییعشقزندگیکه جایش در جهنم نی...

میان ترسهای پرشماری که مبتلایشان هستیم؛شاید دریده ترین و هول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط