چرا داعشیها از دختران کرد میترسند
چرا داعشیها از دختران کرد میترسند؟
این داستان در مورد جنگ داخلی سوریه است، اما یک داستان جنگی نیست. در اینجا داعش بیش از هر کسی و هر چیزی از زنان مبارز کرد هراس دارد: از اینکه به دست آنها کشته شوند. داعشیها حتی کفتربازی را هم ممنوع کردهاند.
به گزارش ایران خبر به نقل از سی ان ان، بن وِدمان (Ben Wedeman) از حضور خود در سوریه میگویند. ماجراهای مربوط به آدرنالین و تستوسترون را از ذهنتان بیرون کنید.
در شش روز و پنج شبی که ما در شمال شرقی سوریه اقامت داشتیم، حتی یک بار هم صدای شلیک گلوله را نشنیدیم، چه برسد بمباران. ما همراه خودمان جلیقههای ضدگلوله و کلاه جنگی آورده بودیم تا در مواقع ضروری از آنها استفاده کنیم، اما حتی آنها را از کولههایمان هم خارج نکردیم.
به نقاط مختلفی در شمال شرقی سوریه سر زدیم. در طول مسیر مدت زیادی را در ماشین و در کنار رانندههایمان فهد و مصطفی گذراندیم. فهد مدام داشت حرف میزد و به ویژه در مورد دیکتاتورهای کشورهای عربی که با آنها ملاقات کرده بودم، صحبت میکرد. من حتی یک بار شخصا با بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، در نشست مطبوعاتی سال 2000 در قاهره دیدار داشتم که البته آن موقع بیتجربه به نظر میرسید. ولی وقتی این مسئله را به فهد گفتم، او بلافاصله زد زیر خنده!
فهد بیشتر شیفته خاطرات من در مورد دیدارهایم با صدام حسین شده بود. یک بار با پسر روانی و جانی صدام، «عدی» مصاحبه کرده بودم. نگاه سرد و پوچ عُدَی به من هنوز که هنوز است مو را به تنم سیخ میکند؛ او در آن مصاحبه به چشمان من زل زد و گفت: «میتوانم به آسانی کشتن یک مگس، تو را هم بکشم.»
مصطفی هم سیگار پشت سیگار میکشید و هر از گاهی میزد زیر آواز. هم او و هم فهد با بیتفاوتی خاصی رانندگی میکردند، اما علیرغم چند اتفاق نزدیک به تصادف در تاریکی و گذر پر سرعت از چاله و چولههای جاده و سرعت گیرها، سالم به مقصد رسیدم.
در روز اول به مناطق شمال غربی شهر حسکه رفتیم و با لِواند روژاوا، فرمانده یگانهای مدافع خلق، دیدار کردیم. آقای روژاوا 35 ساله است و پیش از جنگ در کار خرید و فروش مصالح ساختمانی فعالیت داشت.
امروز اما روژاوا گروهی را فرماندهی میکند که به هر ترتیب موثرترین نیروی مبارزه کننده علیه داعش است. او البته از حملات جنگندههای ائتلاف به مواضع داعش در این بخش از سوریه تمجید کرد.
رژاوا جزئیات بیشتری نگفت، اما گفت که یگانهای مدافع خلق در سطح کلان با نیروهای ائتلاف همکاری دارند. تنها گلایه او به عدم پشتیبانی تسلیحاتی نیروهایش از سوی ائتلاف برمیگشت. او گفت: «کمکی که ما دریافت کردهایم مربوط به مهمات کلاشنیکوف، مسلسل و خمپاره انداز بوده اما مشکل اینجا است که هیچ سلاحی دریافت نکردهایم.»
داعش: گروه تروریستی، اما نظاممند
پس از حدود نیم ساعت رانندگی به سمت جنوب حسکه و به روستای الحول رسیدیم که کردها به تازگی از داعش پس گرفته بودند. ما از کنار «ایستگاه پلیس داعش» گذشتیم تا به «دادگاه داعش» برسیم که قبلا یک مدرسه بود.
اینجا متوجه شدیم که داعش چقدر دفتر و دستک دارد! بر روی یک اعلامیه نوشته شده بود که هر کس هر چیزی که از موصل و جاهای دیگر را به سرقت برده باید سریعا به ماموران داعش پس دهد. بر روی یک کاغذ دیگر در تابلوی اعلانات، میزان مالیات پرداختی کشاورزان جو و گندم نوشته شده بود.
در سوی دیگر خیابان سکویی قرار داشت که از میلههای زنگار آلودی ساخته شده بود. کسانی که از قوانین داعش تخطی میکردند به این میلهها بسته و شلاق میخورند. سپس چند کیلومتری به سمت جنوب رفتیم و به خط مقدم جنگ با داعش رفتیم. در آنجا گروهی از زنان یگانهای مدافع زنان حضور داشتند.
نزدیک به چهار دهه است که در خاورمیانه زندگی کردهام و در تصورم این منطقه همیشه محیطی مردانه داشته است. این تناقض در مورد توهم جنسیتی و البته منسوخ من برایم جالب بود.
اغلب زنانِ یگان بیست و خوردهای سال سن داشتند و فرماندهی آنها تلهِلدن 21 ساله (به معنای انتقام در زبان کردی) بود. او نسبت به تکفیریهایی که با کمک همراهانش از منطقه الحول بیرون رانده بود، باکی نداشت. تلهلدن گفت: «آنها فکر میکنند که دارند با نام اسلام میجنگند. داعشیها معتقدند که اگر توسط یک دختر کشته شوند به بهشت نمیروند. آنها از دخترها میترسند.»
سوریه دیگر محل چتربازی نیست!
در دوران کودکی، مدتی در سوریه زندگی میکردم و پس از آن به مراکش رفتیم. بعد از کالج در ایالات متحده به شهر رقه سوریه رفتم و در حال حاضر از آن به عنوان پایتخت داعش یاد میشود. کار من سرکشی به مناطق اطراف رقه تا نزدیکی تدمر (پالمیرا) بود تا گروه متخصص به آنجا بیایند و آزمایشهای وابسته به زمین لرزه را در آنجا پیاده کنند.
بین سالهای 89
این داستان در مورد جنگ داخلی سوریه است، اما یک داستان جنگی نیست. در اینجا داعش بیش از هر کسی و هر چیزی از زنان مبارز کرد هراس دارد: از اینکه به دست آنها کشته شوند. داعشیها حتی کفتربازی را هم ممنوع کردهاند.
به گزارش ایران خبر به نقل از سی ان ان، بن وِدمان (Ben Wedeman) از حضور خود در سوریه میگویند. ماجراهای مربوط به آدرنالین و تستوسترون را از ذهنتان بیرون کنید.
در شش روز و پنج شبی که ما در شمال شرقی سوریه اقامت داشتیم، حتی یک بار هم صدای شلیک گلوله را نشنیدیم، چه برسد بمباران. ما همراه خودمان جلیقههای ضدگلوله و کلاه جنگی آورده بودیم تا در مواقع ضروری از آنها استفاده کنیم، اما حتی آنها را از کولههایمان هم خارج نکردیم.
به نقاط مختلفی در شمال شرقی سوریه سر زدیم. در طول مسیر مدت زیادی را در ماشین و در کنار رانندههایمان فهد و مصطفی گذراندیم. فهد مدام داشت حرف میزد و به ویژه در مورد دیکتاتورهای کشورهای عربی که با آنها ملاقات کرده بودم، صحبت میکرد. من حتی یک بار شخصا با بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، در نشست مطبوعاتی سال 2000 در قاهره دیدار داشتم که البته آن موقع بیتجربه به نظر میرسید. ولی وقتی این مسئله را به فهد گفتم، او بلافاصله زد زیر خنده!
فهد بیشتر شیفته خاطرات من در مورد دیدارهایم با صدام حسین شده بود. یک بار با پسر روانی و جانی صدام، «عدی» مصاحبه کرده بودم. نگاه سرد و پوچ عُدَی به من هنوز که هنوز است مو را به تنم سیخ میکند؛ او در آن مصاحبه به چشمان من زل زد و گفت: «میتوانم به آسانی کشتن یک مگس، تو را هم بکشم.»
مصطفی هم سیگار پشت سیگار میکشید و هر از گاهی میزد زیر آواز. هم او و هم فهد با بیتفاوتی خاصی رانندگی میکردند، اما علیرغم چند اتفاق نزدیک به تصادف در تاریکی و گذر پر سرعت از چاله و چولههای جاده و سرعت گیرها، سالم به مقصد رسیدم.
در روز اول به مناطق شمال غربی شهر حسکه رفتیم و با لِواند روژاوا، فرمانده یگانهای مدافع خلق، دیدار کردیم. آقای روژاوا 35 ساله است و پیش از جنگ در کار خرید و فروش مصالح ساختمانی فعالیت داشت.
امروز اما روژاوا گروهی را فرماندهی میکند که به هر ترتیب موثرترین نیروی مبارزه کننده علیه داعش است. او البته از حملات جنگندههای ائتلاف به مواضع داعش در این بخش از سوریه تمجید کرد.
رژاوا جزئیات بیشتری نگفت، اما گفت که یگانهای مدافع خلق در سطح کلان با نیروهای ائتلاف همکاری دارند. تنها گلایه او به عدم پشتیبانی تسلیحاتی نیروهایش از سوی ائتلاف برمیگشت. او گفت: «کمکی که ما دریافت کردهایم مربوط به مهمات کلاشنیکوف، مسلسل و خمپاره انداز بوده اما مشکل اینجا است که هیچ سلاحی دریافت نکردهایم.»
داعش: گروه تروریستی، اما نظاممند
پس از حدود نیم ساعت رانندگی به سمت جنوب حسکه و به روستای الحول رسیدیم که کردها به تازگی از داعش پس گرفته بودند. ما از کنار «ایستگاه پلیس داعش» گذشتیم تا به «دادگاه داعش» برسیم که قبلا یک مدرسه بود.
اینجا متوجه شدیم که داعش چقدر دفتر و دستک دارد! بر روی یک اعلامیه نوشته شده بود که هر کس هر چیزی که از موصل و جاهای دیگر را به سرقت برده باید سریعا به ماموران داعش پس دهد. بر روی یک کاغذ دیگر در تابلوی اعلانات، میزان مالیات پرداختی کشاورزان جو و گندم نوشته شده بود.
در سوی دیگر خیابان سکویی قرار داشت که از میلههای زنگار آلودی ساخته شده بود. کسانی که از قوانین داعش تخطی میکردند به این میلهها بسته و شلاق میخورند. سپس چند کیلومتری به سمت جنوب رفتیم و به خط مقدم جنگ با داعش رفتیم. در آنجا گروهی از زنان یگانهای مدافع زنان حضور داشتند.
نزدیک به چهار دهه است که در خاورمیانه زندگی کردهام و در تصورم این منطقه همیشه محیطی مردانه داشته است. این تناقض در مورد توهم جنسیتی و البته منسوخ من برایم جالب بود.
اغلب زنانِ یگان بیست و خوردهای سال سن داشتند و فرماندهی آنها تلهِلدن 21 ساله (به معنای انتقام در زبان کردی) بود. او نسبت به تکفیریهایی که با کمک همراهانش از منطقه الحول بیرون رانده بود، باکی نداشت. تلهلدن گفت: «آنها فکر میکنند که دارند با نام اسلام میجنگند. داعشیها معتقدند که اگر توسط یک دختر کشته شوند به بهشت نمیروند. آنها از دخترها میترسند.»
سوریه دیگر محل چتربازی نیست!
در دوران کودکی، مدتی در سوریه زندگی میکردم و پس از آن به مراکش رفتیم. بعد از کالج در ایالات متحده به شهر رقه سوریه رفتم و در حال حاضر از آن به عنوان پایتخت داعش یاد میشود. کار من سرکشی به مناطق اطراف رقه تا نزدیکی تدمر (پالمیرا) بود تا گروه متخصص به آنجا بیایند و آزمایشهای وابسته به زمین لرزه را در آنجا پیاده کنند.
بین سالهای 89
- ۸.۲k
- ۲۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط