فیک ستاره من پارت
فیک ستاره من (پارت39)
جیمین دست ا. ت رو گرفت و گفت
جیمین: منو خونت راه نمیدی
ا. ت: چ. چی
جیمین: تنهایی؟
ا. ت: اره
جیمین: نمیترسی که
ا. ت:ن. نه
جیمین: چرا با خانوادت زندگی نمیکنی اینجوری راحت تر نیست
ا. ت: ا. اخه خانوادم بخاطر کار پدرم رفتن فرانسه و من تنها زندگی میکنم
جیمین: باشه مواظب باش
ا. ت: باشه بابای
جیمین دست تکون میده
و ا. ت به خونش میره لباساشو عوض میکنه روتین شبانشو انجام میده و میره رو تخت دراز میکشه که گوشیش پیام میاد ا. ت پیام رو باز کرد
جیمین: کوچولو بیداری
ا. ت جواب داد
🤍بیدارم
🖤خوابت نمیاد
🤍نه
🖤فردا شنبست مدرسع باز نیست
🤍خب
🖤وقت دارید پرنسسم
🤍برا چی
🖤اول قرارمون رو هنور نزاشتیم
🤍اوو یعنی فردا میریم دیت
🖤اره قربون ذوق کردنت برم
🤍خدانکنه کجا کی
🖤کافه ساعت 7نیم دیگه اماده باش بیام دنبالت
🤍چشممممم
🖤الانم برو بخواب
🤍چشم شب بخیر
ا. ت با ذوق گوشیشو خاموش میکنه و چشماشو رو هم میزاره
جیمین دست ا. ت رو گرفت و گفت
جیمین: منو خونت راه نمیدی
ا. ت: چ. چی
جیمین: تنهایی؟
ا. ت: اره
جیمین: نمیترسی که
ا. ت:ن. نه
جیمین: چرا با خانوادت زندگی نمیکنی اینجوری راحت تر نیست
ا. ت: ا. اخه خانوادم بخاطر کار پدرم رفتن فرانسه و من تنها زندگی میکنم
جیمین: باشه مواظب باش
ا. ت: باشه بابای
جیمین دست تکون میده
و ا. ت به خونش میره لباساشو عوض میکنه روتین شبانشو انجام میده و میره رو تخت دراز میکشه که گوشیش پیام میاد ا. ت پیام رو باز کرد
جیمین: کوچولو بیداری
ا. ت جواب داد
🤍بیدارم
🖤خوابت نمیاد
🤍نه
🖤فردا شنبست مدرسع باز نیست
🤍خب
🖤وقت دارید پرنسسم
🤍برا چی
🖤اول قرارمون رو هنور نزاشتیم
🤍اوو یعنی فردا میریم دیت
🖤اره قربون ذوق کردنت برم
🤍خدانکنه کجا کی
🖤کافه ساعت 7نیم دیگه اماده باش بیام دنبالت
🤍چشممممم
🖤الانم برو بخواب
🤍چشم شب بخیر
ا. ت با ذوق گوشیشو خاموش میکنه و چشماشو رو هم میزاره
- ۱۰.۶k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط