یک لحظه سکوت

یک لحظه سکوت
برای لحظه هایی که خودمان نیستیم 
لحظه هایی هستند ، که هستیم 
اما خودمان نیستیم 
انگار روحمان می رود 
همان جا که می خواهد 
بی صدا ... بی هیاهو ... 
همان لحظه هایی که  
راننده آژانس می گوید :
" رسیدین خانم " 
فروشنده می گوید :
" باقی پول را نمی خواهی ؟ " 
راننده تاکسی می گوید :
" صدای بوق را نمی شنوی ؟ " 
و مادر صدا می کند :
" حواست کجاست ؟ " 
ساعت هایی که
شنیدیم و نفهمیدیم 
خواندیم و نفهمیدیم 
دیدیم و نفهمیدیم 
و تلویزیون خودش خاموش شد 
آهنگ بار دهم تکرار شد 
هوا روشن شد
تاریک شد چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند و
در خانه را قفل نکردیم 
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه 
و کی گریه هامان بند آمد 
و کی عوض شدیم 
کی دیگر نترسیدیم 
از ته دل نخندیدیم 
و دل نبستیم 
و چطور یکباره
آنقدر بزرگ شدیم 
و موهای سرمان سفید 
و از آرزوهایمان کی گذشتیم ؟ یک لحظه سکوت ،
برای لحظه هایی که :
خودمان نیستیم
یک لحظه
دیدگاه ها (۲)

دلم می خواهدیک نفر ماشه را توی آینه بچکاندبعد هزار بارصندلی ...

به این ته سیگارهاآهنگ های غمگین همیشگیچای سرد شده و چشمهایی ...

دستمال کاغذی ، به اشک گفت :قطره قطره‌ات طلاست .یک کم از طلای...

تو عروس کسی اگربشوینگذارم ک دست روی دستمن محمد علی قاجارممجل...

پارت : ۳۰

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط