تو کجایی که برای دل تو مست شدم

تو کجایی که برای دل ِ تو مست شدم
سر از این خاک بر آورده ز نو هست شدم

تو کجایی که ز بوی تن تو بود شدم
با تو چون خانه یکی بود چنین عود شدم

تو کجایی که من از هجر تو بیمار شدم
وز برای تن بیمار خودم دار شدم

تو کجایی که غزل باز و غزل ساز شدم
تا سحر با غزل و میکده دمساز شدم

تو کجایی که من از بودن تو داد شدم
در میان همه شاهان چو شه راد شدم

تو کجایی که چنین مست و خراب تو شدم
دل ِ من باده و من کوزه شراب تو شدم

تو کجایی که منم عاشق پرواز شدم

تا رسیدم به برت یکسره من راز شدم

تو کجایی که به خود من غل و زنجیر شدم
به فریبایی دنیای تو نخجیر شدم
دیدگاه ها (۶)

از مترسکی سوال کردم، آیا از ماندن در مزرعه بیزار نشده ای؟پاس...

حسادت میکنم ..... به صدای رعد و برقآسمان چه راحت دردش را فری...

تکیه‌ گاهم باش! میخواهم‌سنگینی نگاه این مردم حسود شهر را تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط