نیامدن سر قرار

نیامدن سرِ قرار
هزار و یک دلیل دارد
اتویی که لباس را می سوزاند
یا اتوبوسی که تأخیر می کند
نمی تواند بهانه ی خوبی
برای پایانِ حرص خوردن هایت باشد
عزیزم حلال ام کن
و عصبانی نباش
می خواهم بیایم اما
سنگی که رویم گذاشته اند
سرد تر از آن است
که حرف هایم را به گوش ات برساند
امشب به رویایت که آمدم
از دلت در می آورم!
دیدگاه ها (۱)

این روزهادلم یادگاری می خواهدیک یادگاری کوچک !برای ثبت جاوی...

مریض که می شوی؛پرستار می شوم ...می آیم و می نشینم کنار تخت د...

مثل اعتراف به قتلی که نکرده‌ام دوستت دارم،مثل ماندن روی حرف‌...

سرِ خاکِ مادر بزرگ مشغولِ خواندنِ فاتحه بودمکه صدای جوانی تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط