پارت

#پارت14
با تعجب گفت:
تو اینجا چیکار میکنی؟
حامد:
من باید این سوالو از تو بپرسم تو اینجا تو این محله تعجب آوره.
چشماشو ریز کرد:
چی تعجب آوره؟
حامد: نمیدونم ولی تو این محله انتظار داشتم هر کسی رو بیینم به جز تو.
مهسا: منم همینطور م...
_مهسا بیا تو دیگه
مهسا:
من باید برم فعلا
بعد بدون اینکه اجازه ی حرف زدن بهم بده در رو بست.
نفسمو با حرص بیرون دادم اصلا یادم نیست واسه چی اومده بودم بیرون بیخیال فکر کردند شدم رفتم خونه.

(مهسا)
در رو بستم با دو خودمو رسوندم تو خونه کفشامو در آوردم وارد خونه شدم مامانو بابا سر سفره نشسته بودند و منتظر من موندم.
یه ببخشید گفتم وارد اتاق شدم لباسامو عوض کردم, تصمیم گرفتم یکم رفتارمو با مامانم درست کنم شاید اونم دلش به رحم اومد.
از اتاقم بیرون اومدم سمت مامان بابا رفتم کنارشون نشستم. شام فسجون درست کرده بود درسته زیاد این غذا رو دوست ندارم ولی مجبورم بخورم نمیخوام بازم دعوا شه.
بدون هیچ حرفی یکم از غدا رو کشیدم و مشغول خوردن شدم.
حدود چند دقیقه بعد غذام تموم شد با یه تشکر از جام بلند شدم میخواستم برم سمت اتاقم با صدای مامانم سرجام متوقف شدم.
مامان:
الان با این رفتارت داری خودتو آدم خوبه نشون میدی منو آدم بده؟
با تعجب برگشتم سمتش:
منظورت چیه مامان؟
مامان یه پوزخند زد دهنشو باز کرد حرف بزنه که بابام زودتر گفت:
هیچی دخترم شما برو تو اتاقت
مامان: ولی اخ....
بابا: هیس هبچی نگو

بدون هیچ حرفی سمت اتاقم رفتم حوصله ندارم به جروبحثشون گوش بدم.

(آرش)
با حس کردند دستی موهام چشمامو باز کردم.
با دیدن جنیفر یه لبخند بهش زدم:
کی اومدی گلم؟
جنیفر با عشوه گفت:
همین الان!
بعد سرشو نزدیکم آورد :
هوس شیطونی کردم
خواست عقب بره دستشو کشیدم افتاد روم سرمو نزدیک گوشش بردم خمار گفتم:
پس هوس شیطونی کردی آره؟
چشماشو با عشوه رو هم گذاشت:
باشه پس الان نشونت میدم که دیگه از این هوسا نکنی
با یه حرکت جامونو عوض کردم الان کن روی اون بودم با حرص شروع کردم لباشو خوردند. دستمو سمت لباسش بردم و.....

همین جور که نفس نفس میزدم کنارش دراز کشیدم جنیفر که از شدت لذت بیهوش شده بود سمت خودم کشیدم سرشو گذاشتم رو سینه م مشغول نوازش موهاش شدم.
آرش:خانومی بلند شو برو یه دوش بگیر حالت جا بیاد.
جنیفر:
وای نه آرش من خوابم میاد.
آرش:
باشه پس تو بخواب من میرم شرکت
سفت دستشو دورم حلقه کرد:
نه توروخدا پیشم بمون.
دستشو از دور کمرم باز کردم سرشو رو بالشت گذاشتم: نمیشه خانم باید برم جلسه دارم.
لباشو نرم بوسیدیم از رو تخت پایین اومدم به اتاق نگاه کردم وای اینجا چه خبر بود هر کدوم از لباسا به طرف افتاده بود اتاقم حسابی کثیف شده بود......

هر کدوم از لباسا یه طرف افتاده بود, اتاقم حسابی کثیف شده بود.
اینجا رو اگه خدمت کارام ببینن آبروم میره رو کردم سمت جنیفر, رو تختی دور خودش پیچیده بود چشماش نیم باز بود:
جنیفر؟
هوم آرومی گفت, با حرص گفتم:
جنیفر با توام!
سر جاش نشست کلافه زل زد بهم:
وقتی از خواب بیدار شدی اینجا رو تمیز کن .
با حرص نگاهم کرد:
من که خدمت کار تو نیستم در ضمن صدتا خدمت کار ابنحاست هست خب به یکی از اونا بگو بیاد اینجا رو تمیز کنه. من که خدمت کار تو نیستم.
به چه حقی یا من اینجوری حرف میزنه با عصبانیت زل زدم بهش بی توجه به من خوابید پتو رو کشید رو خودش.

نفسمو با حرص بیرون دادم سمت حموم رفتم.

بعد از حموم بیرون اومدم حوله دور کمرم پبچیدم سمت کمد لباسم رفتم, در کمدو باز کردم از تو کمد کت و شلوار دودی رنگمو در آوردم همشو آماده یه گوشه گذاشتم.

لباسمو پوشیدم به توجه به جنیفر از اتاق بیرون اومدم از پله پایبن اومدم.
داد زدم:
کتی کتی کجایی؟
به سرعت خودشو رسوند:
جانم آقا؟
به بالا اشاره کردم :
جنیفر بالا خوابه بیدار شد بگو آرش گفته تا وقتی اتاقو تمیز نکردی حق نداری پاتو بذاری بیرون!
کتی سری تکون داد:
باشه آقا بهشون میگم فقط یه چیزی اگه قبول نکردند چی؟
انگشت اشارمو سمتش گرفتم:
اگه منو میخواد باید قبول کنه باید فهمیدی؟
سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
بدون هیچ حرفی از خونه بیرون اومدم که یهو....
دیدگاه ها (۲)

#پارت15بدون هیچ حرفی از خونه بیرون اومدم میخواستم سمت آسانسو...

#پارت16چه غلطی کردم؟ مهسا هیچی خدارو چیکار کنم؟ بدبخت شدم اگ...

#پارت13با صدای داد مامانم از فکر بیرون اومدم:آره درسته من ای...

#پارت12فرمو ازش گرفتم و مشغول پر کردن فرم شدم، بعد از چند دق...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁴-باید بریم خونه، اینجا سرده.....مریضی...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط