ازدواج زوریp3

کوک : خب خانم ات رشتتون چی هست؟
ات: پپزشکم ولی 5 ماه مرخصی گرفتم میخواستم کنار خانواده ام باشم
کوک : اها ببخشید میپرسم ولی دوست پسر داری؟
ات: با من راحت باش اره دارم
کوک : آهان
ات : دوست دختر داری؟
کوک : نچ
ات: اهم
کوک: خب بریم پایین
ات: بریم
رفتن پایین
ب.ک:, به به ماشالا چه دختر ناز و خوشگلی حتما عروس خوبی میشه
ات : سلام
ب.ک: سلام عزیزم
ات رفت کنار مامانش نشست و در گوش مامانش:
این مرده چی میگه یعنی چی عروس؟؟
م.ات : قراره تو با پسرش ازدواج کنی
ات: چییییی(کمی صدای بلند)
بابای ات نگاه بابای کوک کرد و در گوشش گفت تو هم به کوک بگو
ب.ک: پسرم
کوک : بله پدر
ب.ک: شما با این دختر ازدواج می‌کنی
کوک : چییییی
ب.ک همین که گفتم حرف نباشه فردا هم عروسی میگیریم
پرش زمانی به فردا و خریدن لباس و رفتن در خونه و آماده شدن😑
رفتن به سمت تالار
عاقد: خانم کیم ات آیا مایل هستید تا آخر عمر با جئون جونگ کوک زندگی کنید؟
ات: ب....ب.....ب...ل....ه.....بله....
عاقد: آقای جئون جونگ کوک مایل هستید تا آخر عمر با کیم ات زندگی کنید؟
کوک : ب...له
عاقد : من شما رو زن و شوهر علام میکنم
پرش زمانی به دو روز بعد

ب.ک : عروس قشنگم من نوه میخوام
ات: چیییییییی
ب.ک: امشب برام بیارینش
ات: نهههه
ب.ک: حرفی نزدم ولی داخل قهوشون تحریک کننده ریختم
دیدگاه ها (۲)

ازدواج زوریp4

ازدواج زوریp5

ازدواج زوریp2

ازدواج زوری p1

هنرمند کوچولوی من

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط