تو کیستی که من اینگونه بیتو بیتابم

.
تو کیستی، که من این‌گونه، بی‌تو بی‌تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی‌برد خوابم‌
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته، روی گردابم

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه

کدام نشاه دویده‌ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:‌
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

تو را به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.‌
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته‌ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته‌ست.

همه وجود تو مهر است و جانِ من محروم
چراغِ چشم تو سبزست و راه من بسته‌ست.
.
#فریدون_مشیری‌
دیدگاه ها (۳)

.یا امام رضا،زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده استیک مسیحی وسط ص...

.آمدم باز و سخن با تو فراوان دارمباز دست تهی و پای گریزان دا...

روز شهریور از ماه شهریور به خُشنودی اَهورامَزداجشن شهریورگان...

شهریور رسیدمثل انگورهاچندتایی سیب سرختا دلت بخواهد آفتاب گرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط