خدایا می دانم آمدن ندارد هستی

خدایا می دانم "آمدن" ندارد! هستی...
هستی و هرلحظه می کوبی بر در خانه قلبم، تا یادم بماند که خدا هست، که خدا هست
که خدا هست هنوز و من، آن بنده کوچک وخسته
از شرم گمان می خواهم اکنون در انبوه بودنت مهمان جشن باران چشم هایم باشی...
خدایا من هستم با تمام اشتباهاتم
و میدانم تو همیشه با منی
دیدگاه ها (۲)

ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ...ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑ...

"زن ها را که می شناسی؟ دل که می دهند می مانند پای همه چیز پا...

"کاش کسی باشدکه رفتنش هممثل غروب خورشید باشدوقتی می دانی در ...

"چه خوب می شدیک دور، دور خودت بگردی،دور و برت را کامل نگاهی ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط