p

p⁹

---

مراسم ازدواج در تالار اصلی قصر با شکوهی خیره‌کننده برگزار شد. همه چیز طبق نقشه پیش می‌رفت؛ تهیونگ با وقار و فاصله، در کنار «ا.ت» ایستاده بود، و هر دو تظاهر می‌کردند که این ازدواج فقط یک وظیفه است. سوبون نیز با غرور در جایگاه «ناظر ارشد امور عروس» نشسته بود و با نگاه‌های تند خود، سعی داشت بر رفتار «ا.ت» نظارت کند.

هنگامی که پادشاه و ملکه برای ادای احترام و سخنرانی نهایی آماده شدند، «ا.ت» بدون کوچکترین تردیدی، به سمت مرکز تالار قدم برداشت. او در این لحظه، عروس نبود؛ او سخنگوی مردم بود.

**«ا.ت»** با صدایی که تمام تالار را پر کرد، خطاب به جمع گفت: «اعلیحضرت پادشاه، علیاحضرت ملکه، و درباریان محترم. با افتخار و شکرگزاری از توجه شما، ازدواج من با شاهزاده تهیونگ را به رسمیت می‌شناسم. اما در این روز بزرگ، قلب من فقط به عشق اختصاص ندارد، بلکه به وظیفه نیز تعلق دارد.»

سپس او رو به **سوبون** که مبهوت شده بود، چرخید.

**«ا.ت»:** «آقای سوبون، من به عنوان شاهد ازدواج، از شما به خاطر نگرانی‌تان برای نظارت بر امورم سپاسگزارم. با این حال، من امروز اعلام می‌کنم که به عنوان زن دوم شاهزاده، قصد دارم بخشی از ثروت و دارایی خود را که به عنوان جهیزیه به من رسیده است، برای ساختن بزرگترین مدرسه برای کودکان یتیم در پایتخت وقف کنم. این کار را تا غروب خورشید فردا، به صورت علنی انجام خواهم داد و ناظر این عملیات خواهم بود.»

تجمع در شوک فرو رفت. سوبون می‌دانست که نمی‌تواند با این کار خیر مخالفت کند.

**سوبون:** (با صدایی لرزان) «این... این یک حرکت شجاعانه است، عروس شاهزاده... اما این امور باید از طریق دفاتر سلطنتی و با تأیید شاهزاده انجام شود.»

**«ا.ت»:** «البته که همینطور است. شاهزاده تهیونگ، آیا شما با این وقف، که هدفش رضایت خدایان و مردم است، موافقت می‌کنید؟»

همه نگاه‌ها به سمت **تهیونگ** برگشت. این لحظه حیاتی بود. تهیونگ، با لبخندی سرد که فقط برای «ا.ت» قابل درک بود، قدمی به جلو برداشت و دستش را روی شانه «ا.ت» گذاشت.

**تهیونگ:** «من نه تنها موافقم، بلکه به این شجاعت و سخاوت افتخار می‌کنم. این عروسی را نه به خاطر وظیفه، بلکه به خاطر چنین زن جسوری جشن می‌گیریم! این وقف انجام خواهد شد.»

سوبون شکست خورده بود. او دیگر هیچ نقطه‌ضعفی نداشت که بتواند برای فشار آوردن به تهیونگ از آن استفاده کند.

***

### خروج لیا: تقابل سرنوشت‌ساز

در همین لحظه، لیا که از ابتدای مراسم با چهره‌ای سنگی نشسته بود، ناگهان قامت راست کرد. او که تمام نقشه‌هایش بر باد رفته بود و شاهزاده نیز «ا.ت» را به شکلی علنی تأیید کرده بود، دیگر تحمل نکرد.

لیا به سمت تهیونگ قدم برداشت. او دیگر آن زن نجیب و متین نبود؛ خشم و تحقیر در چشمانش می‌درخشید.

**لیا:** «پس این است بازی تو، تهیونگ؟ من کوه تو بودم! من وارث قانونی تو بودم! اما تو به خاطر یک کلمه از این زن که حتی خاک پای ما نیست، موقعیت مرا به سخره گرفتی؟»

لیا به سمت «ا.ت» خیز برداشت و با دستش به او سیلی زد. «تو فکر کردی با یک وقف جعلی می‌توانی قلب او را بخری؟»

اما این سیلی، همان نقطه‌ای بود که تهیونگ منتظرش بود. تظاهر به سردی و فاصله در همان لحظه فرو ریخت.

**تهیونگ:** (با صدایی که لرزه بر ستون‌های تالار انداخت) **«لیا! کافی است! خروج تو از این ازدواج، دیگر یک خواسته نیست، یک فرمان است!»**

تهیونگ به نگهبانان اشاره کرد. «لیا به خاطر ضرب و شتم زن رسمی در جشن ازدواج، تا زمان مشخص شدن وضعیتش، به خانه‌اش در حومه فرستاده شود. تمام مناصب او از او سلب می‌شود.»

لیا با ناباوری به تهیونگ نگاه کرد و سپس با نفرت به «ا.ت». او می‌دانست که باخته است. با تحقیر تمام، توسط نگهبانان از تالار خارج شد.

***

**پایان مراسم و آغاز عصر جدید:**

مراسم با عجله به پایان رسید. «ا.ت» اکنون عملاً به عنوان همسر اول در چشم مردم شناخته شده بود، زیرا لیا از صحنه حذف شده بود.

شب، در اتاق جدیدشان (اتاق بزرگ‌تر شاهزاده)، «ا.ت» با تهیونگ تنها بود.

**ا.ت:** «تو... تو لیا را فرستادی؟ او دیگر برنمی‌گردد؟»

**تهیونگ:** «او برمی‌گردد، اما دیگر همسر من نیست. او به عنوان یک زن تبعیدی زندگی خواهد کرد مگر اینکه توبه کند. من دیگر نمی‌توانستم وانمود کنم. با اعلام آن وقف، تو به من یک بهانه عالی دادی تا همه چیز را طبق خواسته قلبی‌ام پیش ببرم. تو با یک حرکت، هم مرا نجات دادی و هم جایگاه خودت را تثبیت کردی.»

تهیونگ به آرامی به سمت «ا.ت» آمد و بدون هیچ فاصله‌ای، او را در آغوش گرفت.
دیدگاه ها (۰)

p¹⁰حالا که لیا رسماً از دربار خارج شده و موقعیت «ا.ت» تثبیت ...

¹¹این تحول جدید، تنش را از دربار داخلی به سمت مرزها و دیپلما...

P⁸حالا که «ا.ت» با موفقیت اولین ضربه را به لیا وارد کرده و م...

P⁷ لحظه‌ای که «ا.ت» و تهیونگ در حال تعریف کردن واقعیت رابطه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط