ناز چشم تو اگر قیمت صدها جان بود

‍ ناز چَشم تو اگر قیمت صدها جان بود
زخم های دلِ محزون مرا درمان بود
می روی ، روح جدا می شود از تن ، امّا
نیست باکی که جهان بی تو مرا زندان بود
پس فرستاد نگاهت دل بی صاحب را
چند روزی فقط او نزد شما مهمان بود
سرخوش و مست و خرامان همه جا می گردی
سهمم از عشق تو درد و غم بی پایان بود
نشده باور دل اینکه شکستی پیمان
گرچه پیمان شکنی در نظرت آسان بود
دیدگاه ها (۷)

دور شد و بند دلم پاره شداشک بر اوصافِ غمم چاره شدزندگی‌ام با...

شکسته ام برو...!از من دگرچه میخواهیاز آه سرد دل و بغض تر چ...

شِکوِه ها از دلبر نامهربان داریم مابر دل از هجران او آتشفشان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط