روزگارت که بگذرد

روزگارت که بگذرد

نه سواری رعنا با اسب سفید میخواهی
نه دختری با چشم های آبی و موی طلایی
نه نگاهی گیرا با قدی بلند
نه عاشقانه هایی مثل رمان های فرانسوی
نه دلت گیتار زدنش زیر پنجره اتاقت را میخواهد
نه نیمه شب دویدنتان زیر باران

روزگارت که بگذرد

دلت همان معمولی ها را میخواهد

همان معمولی هایی که ماندن بلد باشند
همان معمولی هایی که ماندن ،
و گاه " با تو باختن " را بلد باشند.
دیدگاه ها (۱)

مامان بزرگ، دنبالم کرده بود.فرار کردم پیش آقاجون که جلوی دکا...

پنجره ی اتاقماز قضا مستقیم روی حیاط همسایه مان دید داشت...هم...

خُب 😌نوبت شماست✍ بنویسید تا ما بخونیم 😍

چندی پیش سوار تاکسی شدم.راننده تاکسی مرد محترمی بود که ۶۰سال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط