پارت اخر

پارت اخر
وقتی بایه نفرتوی مجازی اشناشدی
وقتی به بیمارستان رسیدن نارا رو بردن داخل یه اتاق و نامجون و اعضا دم در اتاق منتظر بودن و همه نگران بودن که بعد نیم ساعت دکتر اومد بیرون
نامجون:دکتر حالش چطوره(نگران)
دکتر:نگران نباشید فقط بخاطر داروی بیهوشی اینطور شده بزودی بهوش میاد نگران نباشید
نامجون:اخیش
جین:ممنون
و دکتر باگفتن اینکه وظیفه بود اونجا رو ترک کرد و نامجون وارد اتاق نارا شد و کنار تختش نشست و دستش و گرفت و شروع به حرف زدن باهاش کرد
نامجون:چرا به حرفم گوش ندادی الان خوبه توی این وضعیتی من خوبه تورو میخوام وقتی یه چی میگم خب به نفع خودته
نارا:نام....نامجونا
نامجون:عزیزم بیدار شدی
نارا:میترسم(بغض)
نامجون:قربونت برم من از چی میترسی من باهاتم فقط از این به بعد بیشتر به حرفام گوش کن من فقط خوبه تورو میخوام
نارا:ببخشید که با حرفات گوش‌نکردم
نامجون:اشکالی نداره ولی از این به بعد حواست به خودت باید باشه
نارا:باشه خوشحالم تورو دارم
نامجون:من بیشتر


پایان:))))))
دیدگاه ها (۲)

وقتی به اجبار ازدواج کردیددرخواستیداسامیه دختر مهربون و خوشگ...

پارت1وقتی‌به‌اجبارازدواج‌کردیددرخواستی ویوداسامباز یه روز کس...

پارت3وقتی بایه نفرتوی مجازی اشناشدیجیهوپ:میتونی از طریق گوشی...

پارت 2وقتی بایه نفرتوی مجازی اشناشدینارا:خدانگهدار عشقمنامجو...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

part8🦋//چند ساعت بعد نارا«با احساس گردن درد از خواب بیدار شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط