ازدواج سوری پارت

ازدواج سوری پارت 14

تا غذا حاضر میشد گپ زدیم که غذا مونو اوردن شروع کردیم به خوردن من زیاد دلم نمیکشید اما تهیونگ به زور بهم میداد که بخورم
ـ بزار من برم دستشویی الان میام
ته ـ باشه
رفتم دستشویی کارای لازمو کردم اومدم بیرون داشتم دستامو نیشستم که ناحینا و مین یونگ اومدن پیشم
ناجینا ـ ات؟ حالت خوبه؟
ـ اره خوبم چرا؟
مین یونگ ـ حس کردیم حالت خوب نیس
ـ نه خوبم
ناجینا ـ اوکی
رفتیم پیش بقیه و گرفتیم تعریف کردن بعد غذا رفتیم یه پارک که پیاده روی کنیم که سه صدای اهنگ میومد و ملت از همون جای که صدای اهنگ میومد حلقه ی بزرگ زده بودن
ویو تهیونگ
اون اهنگ "Run BTS" بود اخرین اهنگس که گروهی بود
ـ نامیی؟(منظورش نامجون خودمونه)
نامجون ـ چیه؟
ـ اهنگه واست اشنا نیس؟
نامجون ـ اره
جیمین ـ اهنگ ران بی تی اسه
جین ـ بیاین بریم ببینیم چه خبره
رفتیم جلوی جلو وایسادیم دیدم که دنس خیابونیه (مثلا اهنگ ران بی تی اس میزارن هرکی بلده میاد وسط باهاش میرقصه) ما مسرا واینسادیمو رفتیم وسط سریع شروع به رقصیدن کردیم
ویو ات
دیدم تهیونگ و پسرا رفتن وسط و شروع به رقصیدن کردن وقتی این اهنگ تموم شد یه اهنگ دیگه پلی شد بازم با همون رقصیدن(اهنگ ایدل)
بعد این اهنگ باز برگشتن خیس عرق بودن و نفسونفس میزدن بقیه هم جیغ و هورا میکشیدن یه دستامل تووکیفم بود درش اوردم و باهاش عرق پیشونیه ته رو پاک کردم
ته ـ ... مرسی..
نیانگ ـ اوپا، خشتک شلوارت سالمه؟
ـ *خنده*
ته ـ اره سالمه
نیانگ ـ خیلی خب شلوار اولین نفر سالمه *میره سراغ جیمین تا از اونم بپرسه*
ات و ته ـ *خنده*
نیانگ ـ عمو جیمین خشتک شلوارت سالمه؟
جیمین ـ اره سالمه
نیانگ ـ عمو کوک خشتک سالمه؟
کوک ـ سالمه
نیانگ ـ عمو نامی و عمو شوگولی سالمی؟
نامجون ـ اره سالمم
شوگا ـ منم سالمم
نیانگ ـ عمو جین با عمو هوپ شما چی؟ چیزیتون نیس؟
جی هوپ و جین ـ نه چیزیمون نیس
نیانگ ـ پس همه سالمن
میا ـ نیانگ خودت چی؟
نیانگ ـ من هیچ باکیم نیس
ابو ـ خوبه
ـ واای مردم از خنده*جر خوردن*
بعد پارک رفتیم سوار ماشین شدیم و هرکه رفت خونش ماهم رفتیم خونه، نیانگ خوابید منو ته هم رفتیم تو اتاق ته شلوارک پوشید با تیشرتش منم نیم تنه با یه شلوارک کوتاه کوتاه پوشیدم ولو شدیم رو تخت
ویو تهیونگ
ات افتاد روم سرشو گذاشت روی سینم دستامو دور کمرش حلقه کردم
ات ـ نمیشه فردا نری سرکار؟
ـ وگرنه کی جای من اونجا رو اداره کنه؟
دیدگاه ها (۱)

ازدواج سوری پارت 15ات ـ مثلا نمیشه کانیا حواسش به اونجا باشه...

ازدواج سوری پارت 16فردا صبح ویو تهیونگ چشمامو باز کردم که دی...

گایز یه سری از چیزا رو یادم رف بزارم برای پارت 13 ازدواج سور...

ازدواج سوری پارت 13زن کوک ـ از من نپرس از بقیه بپرس ـ گایز ز...

پارت ۸ویو سوکجین: رفتیم داخل رستوران. جنگکوک: بچه ها چی میخو...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

فصل دوم ( چرا من؟) پارت اول🗿🎀ویو ات: بعد از اون موقع که سر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط