شنیدم عاقلی گفتا به مجنون

شنیدم عاقلی گفتا به مجنون
که برخود عشق را بستی به افسون
جوابش داد آن دلدادهٔ عشق
به غرقاب فنا افتادهٔ عشق
چو من در عاشقی چون خاک پستم
کجا از آب عشق آید شکستم
دیدگاه ها (۱)

شب ها برایم خنده هایت را بخوان که من با لالایی خنده های توبه...

دلـم تنـگ است و هِی پهلو به پهلو میشوم امشبتـو اما شک ندارم ...

ازمرگ محال است شود تلخ دهانم زان قند که لطف تو ...

آتش به سپهر زد شراریکز آه شررفشان ما جستغیر از که ش...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط