عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part64

زل زده بودم به گلدون روی میز که با اومدن فرحان به خودم اومدم.
- سلام داداش پرهام.
سرم رو تکون دادم...
- بشین موضوع مهمی هست که باید بدونی.
فرحان با کنجکاوی زل زد به لب زخمیم، نداشت حرفم رو بزنم پیش قدم شد و گفت:
- پرهام گوشه لبت؟!
خب بهترین سوال بود که مقدمه چینی کنم واسه‌ی حرفم؛ کل ماجرا رو براش گفتم و در آخر با مکث ادامه دادم...
- از این حرف و حرکت کیوان خیلی خوش‌حالم، چون فهمیدم آنا پیش کیوان نیست.
فرحان کمی از قهوه رو نوشید وبا لحنی که ترسم رو بیشتر می کرد، گفت:
- نکنه کیوان نقشه‌ای داره.
کلافه دستم‌ رو روی پیشونیم کشیدم.
- فرحان بخدا دیگه نمی‌تونم، حتی فکر این‌که آنا داخل دست‌های اون اسیرِ دیونه‌م می‌کنه.
فرحان نگاه مهربونش رو به چشم‌هام دوخت.
- داداش چند مدت به این موضوع فکر نکن، برو طرح اومدی ان‌شاءالله از آناهم خبری میشه.
چشم‌هام رو هم فشار دادم.
- نمی‌تونم!
فرحان اول اخمی کرد، بعد با لبخند شیطونی گفت:
- یخ، داری ذوب میشی‌ها!
پوفی کشیدم...
- حوصله داری فرحان؛ نه فقط...
پرید وسط حرفم.
- فقط چی پرهام؟


ادامه در کامنت
دیدگاه ها (۴)

#عشق_باطعم_تلخ #part65کارهامون چند ساعت طول کشید، موقع استرا...

#عشق_باطعم_تلخ #part66بارورم نمی‌شد با قدم های بلند خودم رو ...

#عشق_باطعم_تلخ #part63پوفی کشیدم بابا متوجه حالم شده بود و ب...

#عشق_باطعم_تلخ #part62سه روز کامل بود که تا جون داشتم، دنبال...

رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

پارت ۲آهی از کلافگی کشید هه‌سو : منم همینطور جوابی نداشتم تا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط